سوی محشر توشه‎ای هر چند نفرستاده‎ام
هست امیدم به این اشک به ظاهر ساده‎ام

جای حیرت نیست بعد از روضه حالم بهتر است
مادرم در روضه شیرم داده هیأت زاده‎ام

هر زمان جز او ندیدم هیچکس را، عاشقم
چشم اگر بستم به جان و مال خود دلداده‎ام

فاطمه چندین برابر خرجی‎ام را داده است
در عزای بچه‎هایش هر چه خرجی داده‎ام

بس که مستم میکند نام حسین بن علی
ترس دارم غافلان گویند اهل باده‎ام

پیرهن مشکی من محشر نجاتم می‎دهد
دست‎گیری می‎کند این جامه از سجاده‎ام

راه رفتن تا خدا راه نجف تا کربلاست
چند سالی می‎شود دیوانه‎ی این جاده‎ام

از خطر هرگز هراسی نیست در راه وصال
من برای دیدنش تا پای جان آماده‎ام

صورتم هر بار در این راه خاکی می‎شود
یاد آن «خَدِّ التَّریبِ» روی خاک افتاده‎ام

ادامه »

موضوعات: روضه, ماه محرم الحرام, مسجد ارک  لینک ثابت



[دوشنبه 1399-06-24] [ 10:37:00 ب.ظ ]