مسجد ارک - 1400/2/1 - شب هشتم ماه مبارک رمضان
رسم کریمان بُوَد این از قدیم
رحم به مسکین و اسیر و یتیم
دست گدا هر چه که هم دادهاند
عذر بخواهند که کم دادهاند
توشه گرفتند ز معراجها
تا برسانند به محتاجها
کیسه به دوش آمده در میزنم
آنکه مزاحم شده امشب منم
آی کمک حال دلم دَر هَم است
قد من از بار گناهم خم است
در پی نان نیستم ای با کرم
جای غذا دست بکش بر سرم
کاش دلم را تو اجابت کنی
با من آلوده رفاقت کنی
من که نگفتم به تو دنیا بِده
خواهشم این است خودت را بِده
هیچم و از عشق به مولا پُرم
با علی و آل علی دَمخورم
زندگیام گشته سراسر بلا
لک زده قلبم بروم کربلا
دلزدهام از هم الّا حسین
نبض دلم چیست حسین یا حسین
ای به فدایت پدر و مادرم
دعوتمان میکنی امشب حرم؟
ای غم تو مثل خودت بیکران
ای جگرت زخمی داغ جوان
قاتل تو کِی اثر خنجر است
قاتل تو داغ علی اکبر است
خون دلت در همه جا ریخته
حاصل عمرت به عبا ریخته
مسجد ارک - 1400/1/31 - شب هفتم ماه مبارک رمضان
گنج مخزون که خدا داشت، گدا هم دارد
این گدا، فاطمه دارد که خدا هم دارد
بیجهت خالق ما خالق حیدر نشده
نظری داشت به سلمان که به ما هم دارد
بَدم اما نروم بیعلی اصلا به بهشت
ته بازار نجف بیسر و پا هم دارد
جای این طفلِ گنهکار علی شرمندهست
چه مرامی طرف کار مرا هم دارد
طبل رسوایی من خورده که شب آمدهام
بندهی پست کمی شرم و حیا هم دارد
کسی اندازهی من ظلم نکرده به خودش
وای از آنکس که بدی این همه با هم دارد
نزنیدم، ز در میکده بیرون نبرید
مست، مست است دگر جرم و خطا هم دارد
شهر ما شهر گناه است ولی وقت سحر
کوچه در کوچه مناجات و دعا هم دارد
بغلم کرده خدایی که خدای «حسن» است
صد برابر عوض اخم، عطا هم دارد
لقمهی سفرهی ما هدیهی همسایهی ماست
سفرهی هر شب ما بوی رضا هم دارد
دهن روزه قسم خوردم و گفتم به حسین
لبِ تشنه عطش کرب و بلا هم دارد
به مریض حرمش تربت اعلی برسان
تربت اصل شراب است، شفا هم دارد
مادری گفت خدا، اصغر من تشنهلب است
چه فراتیست که خشک است و صدا هم دارد
خبر پارگی مشک رسیده به حرم
به ربابی که تنش رخت عزا هم دارد
ضرب این تیر سه شعبه سه نفر میخواهد
نه چنین حنجرهای که تنگی جا هم دارد
مسجد ارک - 1400/1/30 - شب ششم ماه مبارک رمضان
تو در جود و بخشش نهایت نداری
تو بخلی زمان عطایت نداری
منم یاغی اما تو زندان برای
فراری بی دست و پایت نداری
تو را بندههایت فراموش کردند
ولی کینه از بندههایت نداری
تو گفتی جهنم برای تو دارم
نه عشقم، عزیزم، فدایت نداری!
اگر که بدم خب خدایم تو هستی
نیازی به من در دعایت نداری
خدا من که گفتم گنهکار و زشتم
چرا پس به حرفم عنایت نداری؟
به زهرا قسم میخورم آشنایم
غریبه به مهمانسرایت نداری
اگر من به جز تو کسی را ندارم
تو هم مثل این بینوایت نداری
قسم بر رضا که سریع الرضایی
اگر چه ز دستم رضایت نداری
نشستی کنارم در این شب نشینی
شبیه علی با گدایت، نداری
نجف را که بستند یا ربّ دوایی
به دردی که دارد سرایت نداری
حسین جان خرابم چه هجران سختی
از آن تربت کربلایت نداری؟
صدا زد رقیه، پدر، جای سالم
در این صورت جابه جایت نداری
کجا رفته بودی که دیگر سراغی
از آن دختر دلربایت نداری
درست است سنگین شده هر دو گوشم
تو هم جوهری در صدایت نداری
نپرس از چه گیسو و معجر ندارم
تو هم شانه بهر عبایت نداری
مسجد ارک - 1400/1/29 - شب پنجم ماه مبارک رمضان
الهی و ربی ببین بی نوایم
ثوابی ندارم سراپا خطایم
من آنقدر توبه شکستم که دیگر
به پیش تو رنگی ندارد حنایم
به اخم و سکوتت ز من رو مگردان
مرانم از این در، بده ناسزایم
به پشت در خانه ات مینشینم
بگو تا که داخل بیایم، نیایم؟
وفایت همیشه به دادم رسیده
ببخشم که عمری فقط بی وفایم
بدم من ولی صاحبانم کریمند
گدای «بتولم» سگ «مرتضایم»
نبین روسیاهم نبین پر گناهم
محبّ قدیمی اهل کسایم
چنان چاه کوفه دلم مرتضاییست
ولای علی داده قدر و بهایم
چه هجران سختی تمامی ندارد
شب و روز دلتنگ کرب و بلایم
قسم بر سحرهای ماه مبارک
گرفتم من از خاک تربت شفایم
حسین است گرمای اشک روانم
به داغ غمش سالها مبتلایم
لبم خشک شد غروبی برایش
ز بس گریه کردم گرفته صدایم
چه داغ بزرگی چه تصویر سختی
به فکر تن مانده بر بوریایم
چه آه حزینی بُنیَّ بُنیَّ
پریشان این آه خیرالنسایم
مسجد ارک - 1400/1/28 - شب چهارم ماه مبارک رمضان
از ما گذشت عمر و شب ما سحر نشد
نفرین به آن دمی که کنار تو سر نشد
خیلی دلم گرفته دوباره نیامدی
امروز هم به کام من در به در نشد
هر کس به من رسید سراغ تو را گرفت
اما دلم ز خیمهی تو باخبر نشد
این کوچه را برای تو جارو زدم، اما
آخر چه شد که روزی ما یک گذر نشد
آن قدر خوب آمد و آن قدر خوب رفت
اما چه سود سیصد و اندی نفر نشد
بابای من خجالتتان دادهام ببخش
میخواستی درست شود این پسر نشد
گفتم به گریههام کمی اعتنا کنی
کوزه شکسته شد خبر از کوزهگر نشد
افطاریات کجاست مزاحم شویم ما
این روزهها بدون تو روزه دگر نشد
این راه را به حق اباالفضل باز کن
بیکربلا که عمر کسی باثمر نشد
آقای من آتش زیاد دیدهای اما قبول کن
جایی شبیه بیت علی شعلهور نشد
مسجد ارک - 1400/1/27 - شب سوم ماه مبارک رمضان
چشم خود را باز کن ای دل ضیافت را ببین
سفرهاش اندازهی دنیاست وسعت را ببین
فکر سرمای زمستان باش فرصت اندک است
از همین امروز فردای قیامت را ببین
صاحب سفره کریم است و به دنبال گداست
تو فقط او را صدایش کن اجابت را ببین
هر که هستی هر چه هستی بر کسی مربوط نیست
سوی تو باز است آغوشش، محبت را ببین
گر چه خیلی بیوفایی دید اما باز هم
دستگیری میکند از ما رفاقت را ببین
معصیت میگیرد و خوبی به جایش میدهد
در ازای قطره اشکی تجارت را ببین
در جهان فانی ما نیست خیری بیحسین
نانخور شاه شهیدان باش برکت را ببین
راه من سوی تباهی بود سوی او نبود
ناگهان چشمم به پرچم خورد قسمت را ببین
نوکر عاصی او گر راهی دوزخ شود
زود بانگی میرسد برگرد حضرت را ببین
روز محشر که بیاید روضهخوان او خداست
اشکریزش مادرش زهراست هیئت را ببین
تحت امرش بود باران و برای جرعهای
منّت از دشمن کشید اوج مصیبت را ببین
ساربان با اینکه دیر آمد به دیدارش ولی
دست پر برگشت از مقتل کرامت را ببین
آه بعد از بوسهی شمشیرها بر صورتش
دخترش نشناخت بابا را جراحت را ببین
دشمن بی رحم بین یک طبق آورده بود
رأس سالار شهیدان را اهانت را ببین
دخترش روی کبودش را نشان داد و بگفت
بین من با مادرت حالا شباهت را ببین
روی لبهای پدر وقتی که خون تازه دید
روی لبهای خودش کوبید غیرت را ببین
با لب خونی لب خون پدر را بوسه زد
بعد از آن دق کرد آداب شهادت را ببین
نیمه های شب شبیه فاطمه تشییع شد
روی دست عمه هایش آه غربت را ببین
مسجد ارک - 1400/1/26 - شب دوم ماه مبارک رمضان
روی دل تصویر ماهم را کشیدم آمدم
باز هم کوه گناهم را کشیدم، آمدم
قفل بر روی در میخانهی مستان زدند
بیخیال قفل راهم را کشیدم، آمدم
دوستم میگفت میمیری، نرو، دیوانهای!
حاصل عمر تباهم را کشیدم، آمدم
ای خدا دیدی که از چنگال شیطان آخرش
دستهای بیپناهم را کشیدم، آمدم
از همان چشمان خشکی که خریداری نداشت
قطره قطره آب چاهم را کشیدم، آمدم
آرزوهایم مرا در کنج زندان برده اند
با خودم تبعیدگاهم را کشیدم، آمدم
باز هم دست مرا بر چادر زهرا رساند
رنج کار اشتباهم را کشیدم، آمدم
یا علی وا میکند حبس دعاهای مرا
از نجف کشکول آهم را کشیدم، آمدم
گفت راوی زینب از هر کوچه با زحمت گذشت
دیگر از کوچه نگاهم را کشیدم، آمدم
زینب از بازار برگشته خطابش با سر است
آستین پاره از بی معجری که بهتر است