روی دل تصویر ماهم را کشیدم آمدم
باز هم کوه گناهم را کشیدم، آمدم
قفل بر روی در میخانهی مستان زدند
بیخیال قفل راهم را کشیدم، آمدم
دوستم میگفت میمیری، نرو، دیوانهای!
حاصل عمر تباهم را کشیدم، آمدم
ای خدا دیدی که از چنگال شیطان آخرش
دستهای بیپناهم را کشیدم، آمدم
از همان چشمان خشکی که خریداری نداشت
قطره قطره آب چاهم را کشیدم، آمدم
آرزوهایم مرا در کنج زندان برده اند
با خودم تبعیدگاهم را کشیدم، آمدم
باز هم دست مرا بر چادر زهرا رساند
رنج کار اشتباهم را کشیدم، آمدم
یا علی وا میکند حبس دعاهای مرا
از نجف کشکول آهم را کشیدم، آمدم
گفت راوی زینب از هر کوچه با زحمت گذشت
دیگر از کوچه نگاهم را کشیدم، آمدم
زینب از بازار برگشته خطابش با سر است
آستین پاره از بی معجری که بهتر است
[پنجشنبه 1400-01-26] [ 06:25:00 ق.ظ ]