الهی و ربی ببین بی نوایم
ثوابی ندارم سراپا خطایم
من آنقدر توبه شکستم که دیگر
به پیش تو رنگی ندارد حنایم
به اخم و سکوتت ز من رو مگردان
مرانم از این در، بده ناسزایم
به پشت در خانه ات مینشینم
بگو تا که داخل بیایم، نیایم؟
وفایت همیشه به دادم رسیده
ببخشم که عمری فقط بی وفایم
بدم من ولی صاحبانم کریمند
گدای «بتولم» سگ «مرتضایم»
نبین روسیاهم نبین پر گناهم
محبّ قدیمی اهل کسایم
چنان چاه کوفه دلم مرتضاییست
ولای علی داده قدر و بهایم
چه هجران سختی تمامی ندارد
شب و روز دلتنگ کرب و بلایم
قسم بر سحرهای ماه مبارک
گرفتم من از خاک تربت شفایم
حسین است گرمای اشک روانم
به داغ غمش سالها مبتلایم
لبم خشک شد غروبی برایش
ز بس گریه کردم گرفته صدایم
چه داغ بزرگی چه تصویر سختی
به فکر تن مانده بر بوریایم
چه آه حزینی بُنیَّ بُنیَّ
پریشان این آه خیرالنسایم
[یکشنبه 1400-01-29] [ 06:29:00 ق.ظ ]