گرچه بودیم میان قفس و پربسته
نیست دیگر، روی پرسوختگان در بسته
آبرودار محل آبروی ما همه است
کار و بار همه را در صف محشر بسته
برکت سفره به نان نیست به صاحبخانه است
دستمان پیش کریمان شده کمتر بسته
میل معشوق کشیده بخرد عاشق را
دل ارباب ازاین باب به نوکر بسته
رب من آن است که با عبد خودش
دوست دارد بزند حرف ولی سربسته
گُنهم گردن هر کس که نبخشید مرا
چون که پروندهی من را خود مادر بسته
ذکر شیرین علی زندگیام را پر کرد
لبم آنقدر علی گفت که شکّر بسته
آخرش میکند آدم دم ایوان نجف
آن سگی را که دم خانهی قنبر بسته
عطش موقع افطار فقط کرب و بلاست
تشنهی چای عراقم که به کوثر بسته
بغلم کرد مرا باز اباعبدالله
چون به غیر از حرمش هر در دیگر بسته
گیر کرده ته گودال خدایا چه کنم
چه صفی دور حرم آن همه لشگر بسته
[دوشنبه 1398-02-30] [ 05:57:00 ق.ظ ]