مسجد ارک - 1399/6/21 - حاج منصور ارضی
تا خیمه ما را حیّ داور میرساند
در مجلس سبط پیمبر میرساند
دست نیازم را برید از غیر ارباب
رزق مرا در پشت این در میرساند
ریزهخور و شرمندهی لطف حسینم
هر چه بخواهم یار بهتر میرساند
حتی اگر سائل بخواهد سنگ از او
آقا به دستش کیسهی زر میرساند
ارباب ما آقاست در اوج نداری
نان شبش را نزد نوکر میرساند
ممنون فطرس هستم و مدیون شغلش
از بس سلامم را به دلبر میرساند
بالم شکسته، خب قلبم هم شکسته
من را به یارم دیدهی تر میرساند
آن دردهایی که ندارد راه چاره
درمان آن را نازدختر میرساند
با گریه بر داغ سه ساله زنده باشم
عمر مرا داغش به آخر میرساند
خار مغیلان بر کف پاهای زخمش
در هر قدم زجر مکرر میرساند
بر ضجر لعنت با کتک یاس حرم را
تا به خرابه آن ستمگر میرساند
غوغا به پا کرده رقیه در خرابه
دارد لبش را سوی حنجر میرساند
مسجد ارک - 1399/6/20 - حاج منصور ارضی
شور و شیرین جوانی پای ماتم خرج شد
بهترین ساعات عمر من در این غم خرج شد
هیچ کالایی گرانتر از بکاء روضه نیست
پای هر یک قطره خون شاه عالم خرج شد
انبیا را دستگیری کرده گریه بر حسین
عفو حق بارید وقتی اشک آدم خرج شد
کعبه از گریهکنان اسبق شش گوشه است
در غم مشک فراتت اشک زمزم خرج شد
از نخ چادر نماز وصلهدار فاطمه است
هر نخی که در سیاهیهای پرچم خرج شد
دستبند مادر و انگشتری خواهرم
بهر نذری دادن در روضه با هم خرج شد
قلک چشم ترم را تا شکستم گریه ریخت
در عزایت کل داراییام خرج شد
آبروی رفتهی ما را تو برگرداندهای
با دو قطره آبرویی که محرم خرج شد
روستا یک کهنه بوریا برایش مانده بود
که همان هم در ازای جسم درهم خرج شد
ساربان بی مروت را خدا لعنت کند
کل انگشتان دستت پای خاتم خرج شد
مسجد ارک - 1399/6/19 - حاج منصور ارضی
غیر از تو نیستیم مسلمان هیچکس
غیر از تو نیستیم پریشان هیچکس
ما غیر دامن تو که حبل المتین ماست
دستی نمیبریم به دامان هیچکس
قربانی توئیم لک الحمد یا حسین
پس یعنی نمیرویم به قربان هیچکس
کشتی تویی، نجات تویی، رهنما تویی
دل، خوش نمیکنیم به سکّان هیچکس
من آفتاب کرب و بلای تو را حسین
هرگز نمیدهم به گلستان هیچکس
جز گریهای که بهر تن بیسر شماست
خیری نداشت دیدهی گریان هیچکس
روزی رسان زندگی ما رقیه است
زین جا نرفتهایم سر خوان هیچکس
بعد از لب مبارکت ای قاری غریب
چوبی نخورد بر لب و دندان هیچکس
آنگونه که سرت به روی نیزه آیه خواند
منبر نرفته قاری قرآن هیچکس
خاتم اگر چه داشت به انگشت خود ولی
انگشت را نداد سلیمان هیچکس
مسجد ارک - 1399/6/9 - روز عاشورا - حاج منصور ارضی
عمریست رعیتش همگی بهره بردهاند
از خیر و رحمتش همگی بهره بردهاند
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
از خاک تربتش همگی بهره بردهاند
آن نوکران که در دل خاک آرمیدهاند
ذیل شفاعتش همگی بهره بردهاند
ما که به جای خویش رسولان و اولیا
از نور خلقتش همگی بهره بردهاند
صاحب پیالههای بهشتی برای قرب
از چای هیئتش همگی بهره بردهاند
عابس، بُرَیر، جُون، حبیب، ابن عوسجه
تحت ولایتش همگی بهره بردهاند
اصحاب یک به یک به مواسات شهرهاند
از سختی عطش همگی بهره بردهاند
خالی نمانده دست کسی بین قتلگاه
هنگام غارتش همگی بهره بردهاند
مسجد ارک - 1399/6/8 - شب عاشورا - حاج منصور ارضی
از چشم، گریه ماند و از گریه عزتش
از جام، باده ماند از باده لذتش
فرمود امام صادق ما روضه جنّت است
دنیا جهنم است برو سمت جنّتش
ما را حسین بهر خودش انتخاب کرد
اینجا کسی نیامده الّا به دعوتش
عرفان ناب چیست همان گریه بر حسین
صد سال فیض ریخته در نیم ساعتش
تا زندهای به هر نفسی یا حسین بگو
فردا میان قبر تو هستی و حسرتش
یک روز هم شبیه به «حُر» میخری مرا
بخشیده میشویم همه در نهایتش
آن کس که کار کرد برای عزای او
حتی عبادت است دم استراحتش
صد بار قهر کردم و دنبالم آمدی
ماندم دگر چه کار کنم از خجالتش
خون حسین قاطی کرب و بلا شده
صد مرده زنده میشود از بوی تربتش
جان داشت به خیمهی او حملهور شدند
«فَابْكِ عَلَى الْحُسَيْنِ» شکستند حرمتش
مسجد ارک - 1399/6/8 - روز تاسوعا - حاج منصور ارضی
تا خدا در ظرف خلقت میوهی نوبر گذاشت
آسمان خم شد قمر را در دامن مادر گذاشت
کیستی تو از همان روزی که دنیا آمدی
قبضهی شمشیر بالای سرت حیدر گذاشت
حضرت ام البنین حلقه به گوشت کرد و بعد
در مسیر عاشقی نام تو را نوکر گذاشت
در طفولیت ابالفضلی و بعد چند سال
قد کشیدی و خدا نام تو را محشر گذاشت
واجب التعظیمی و از بس حیدر هیبتی
بایدت افتاد بر خاک و به خاکت سر گذاشت
تو مطیع محض معصومی تمام زندگیت
باید از تو هرجا، هر کسی منبر گذاشت
در مقام عشقبازی و ادب بیشک خدا
یک سر و گردن تو را از خلق بالاتر گذاشت
روی چشمش مینهد صاحب زمان هر جا خدا
مهر تائید تو را در پای هر دفتر گذاشت
بهر اسباب شفاعت ذات حق دست تو را
روی دست بیبی صدیقهی اطهر گذاشت
موقع صفین آمد شانهات را مشک داد
ساقی کوثر چه زیبا در کَفَت ساغر گذاشت
افضل الاعمال تو حفظ حریم زینب است
بعد از آن باید کنارت لفظ آبآور گذاشت
بر زمین افتاد تا گلدستههای مسجدش
جای دست تو خدا یک جفت بال و پر گذاشت
تا تو افتادی زمین، افتاد بیچاره رباب
علقمه داغ تو را بر حنجر اصغر گذاشت
بعد تو باب جسارت باز شد، دست عدو
روی برگ یاسها یک باغ نیلوفر گذاشت
بعد تو خلخالها تبدیل سوغاتی شده
شاعر اینجا چند نقطه تا الی آخر گذاشت
غم مخور از غارت چادر، خدا بهر حجاب
آستینها را … نور را معجر گذاشت
مسجد ارک - 1399/6/7 - شب تاسوعا - حاج منصور ارضی
اگر دردمندی اگر بیقراری
اگر سر به زیری اگر شرمساری
اگر زخم خوردی اگر پرغباری
چرا ناامیدی اباالفضل داری
بده دست خود را برو با ابا الفضل
بزن روی سینه بگو یا ابا الفضل
خوشا این کرامت خوشا این گدایی
نمی پرسد از تو که هستی؟ کجایی؟
به یُمن اباالفضل در کربلایی
خیال تو راحت که حاجت روایی
نه تنها خودیها نه تنها تنیها
که قرص است بر او دل ارمنیها
همه با مرامان اسیر مرامش
همه نامداران گرفتار نامش
حسین است امامش فدای امامش
غلامم غلامم غلام غلامش
ابا الفضل لنگر، حسین است کشتی
به قول رفیقان ابا الفضل است مشتی
هوا داغِ داغ و حرم قحط آب است
علی بیقرار و پریشان رباب است
عمو تشنه را آب دادن ثواب است
ببین هر طرف را که دیدم سراب است
بیا مشک بردار جان رقیه
که زخم است دیگر دهان رقیه