مسجد ارک - 1397/6/24- شب ششم محرم ـ حاج منصور ارضی
عمریست دم زدهام ز غمت دم به دم حسین
بوده است هر دمم حسن و بازدم حسین
مادر مرا میان حسینیه داده شیر
قد کردهام علم، بغل این علم حسین
رویم سیاه بود و لباسم سیاه شد
مدیون توست یک دهه یکرنگیام حسین
میآیم اربعین به نیابت ز دخترت
جان سه سالهات ببرم تا حرم حسین
بعد از سجود خاک تو را بوسه میزنم
شد مُهر هم به حرمت تو محترم حسین
با دست خالی از در هیأت نمیروم
وقتی تو را دهیم به قاسم، قسم حسین
بسم ربّ الحسن از خیمه قمر میآید
کیست این ماه که حیدر به نظر میآید…
حسینیه صنف لباس فروش ها - 1397/6/24- زیارت عاشورا - روز پنجم محرم - حاج منصور ارضی
اگر چه از می لطفت سبو سبو بردم
همیشه از تو ندانسته آبرو بردم
اگر چه آب به نام تو پاک شد اما
ببخش نام تو را گاه بی وضو بردم
که گفته است پس از مرگ دست من خالیست
که من به شوق تو در خاک آرزو بردم
لباس مشکی من بیرق عزای شماست
من این نشان را با خویش کو به کو بردم
غذای خانهی من غذای حضرتی است
چقدر لقمه از این سفره در گلو بردم
به راحتی ز تو دل میبرم چرا که من
از علاقهی تو به نام حسین بو بردم
سیاه بود دلم اشک روضه پاکش کرد
چه خیرها که از این آبِ شستشو بردم
یتیم بود و پرسید هر که از پدرم
به افتخار فقط نام از عمو بردم
مسجد ارک - 1397/6/23- شب پنجم محرم ـ حاج منصور ارضی
گر چه از دنیا فقط دو چشم تر دارم حسین
من ز ثروتمندها هم بیشتر دارم حسین
خانه بودم فاطمه آورد تا اینجا مرا
هر کجا مادر بفرماید گذر دارم حسین
روضه را جارو زدم قلب مرا جارو زدی
حال دیگر داشتم حال دگر دارم حسین
هر چه را دارم نگیری هر چه که دارم تویی
من به جز عشق شما چیزی مگر دارم حسین
بشنود هر کس که میخواهد ز تو دورم کند
مرگ بر من لحظهای دست از تو بردارم حسین
تو ته گودال رفتی من شدم بالانشین
از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین
پیش بابایم برایت گریه کردم زود گفت
نذر موی اکبرت هرچه پسر دارم حسین
آنقدر پای تو میسوزم خودت خاکم کنی
با همین بیچارگی خیلی هنر دارم حسین
کربلای تو مگر در هیئت و در روضه نیست
پس چرا انقدر من فکر سفر دارم حسین
چیزی از دستت نمیخواهم خجالت میکشم
آخر از انگشت و انگشتر خبر دارم حسین
مسجد ارک - 1397/6/22- شب چهارم محرم ـ حاج منصور ارضی
دست بر دامان آن زن میشوم کز شوکتش
قرنها افتاده هر مردی به پای عزتش
قدر اگر زهراست قدر فاطمه این دختر است
با خبر هرگز نباشد هیچ کس از قیمتش
با همان دستی که آتش را گرفت از خیمهها
آبرو بخشیده ابراهیم را با ملتش
آستین پاره نه با خود ذوالفقار آورده است
کاخ استبداد را ویران کند با قدرتش
مینویسند عالمان از معجزات خطبهاش
مینشینند انبیا هر روز پای صحبتش
سوختن پای حسین از واجبات زینب است
او بلا را میخرد هر قدر باشد قیمتش
بین این بزم عزا هر کس حسینی میشود
مطمئنا بوده با امضای زینب دعوتش
چادرش را بر کمر میبندد و بالای تل
منتظر میایستد پس کی بیاید نوبتش
سهم آبش را میان بچهها تقسیم کرد
تشنهتر بود از همه حرفی نمیزد از عطش
بشنوید آیه های عظما را
از حرم نفحهٔ مسیحا را
قصهٔ عاشقیِ دلها را
شرحِ مجنون و شرحِ لیلا را
تا تماشا کنید غوغا را
صنف لباس فروش ها - 1397/6/22- زیارت عاشورا - روز سوم محرم - حاج منصور ارضی
بر درد تنهایی دچارم ای نگارم
پایان ندارد انتظارم ای نگارم
پائیزم و هجران امانم را بریده
برگرد ای باغ و بهارم ای نگارم
خواب مرا فکر وصال از من گرفته
هر شب به یادت بیقرارم ای نگارم
آوارهای بودم مرا نوکر نوشتی
نوکر شدن شد افتخارم ای نگارم
با تو که باشم قدر یک دنیا میارزم
منهای تو بی اعتبارم ای نگارم
این آبرو، این اشکها، این مهر زهرا
من هر چه دارم از تو دارم ای نگارم
میترسم از جان کندنم پیشم میآیی
در وقت سخت احتضارم ای نگارم؟
مثل همیشه آخر کارم خودم را
دست رقیه میسپارم ای نگارم
کنج خرابه ناله زد فخر دو عالم
بابا بیا امشب کنارم ای نگارم
دیگر نمیبینم سرت را روی نیزه
کم سو شده چشمان تارم ای نگارم
بر ما اسیران زمین خورده نظر کن
بالا نشین نی سوارم ای نگارم
در این خرابه حال دل من خراب شد
تو داغ دیدی و جگر من کباب شد
گفتم خدا مرا ببرد پیش تو پدر
گویا دعای خسته دلان مستجاب شد
دیدم که سنگها به سرت حملهور شدند
در بین راه صحبت کسب سراب شد
شبهای شهر شام بسی سرد بود و سخت
طوری که لرزش تن من بی حساب شد
با هر نسیم سوخت نوک پای کوچکم
این ناخن شکسته برایم عذاب شد
از بس که زجر بر تن من تازیانه زد
حتی برای درد من دل شلاقش آب شد
آنگونه مشت زد که عقیقش شکست و بعد
این استخوان گونه برایش رکاب شد
مسجد ارک - 1397/6/21- شب سوم محرم ـ حاج منصور ارضی
آن گونه که در عالم نام خدا بماند
نام حسین روی لبهای ما بماند
از ابتدای دنیا تا انتهای دنیا
عشق حسین تنها در قلب ما بماند
ما نذر گریه داریم در روضهی محرم
یا ربّ مباد حتی یک قطره جا بماند
دل کو به کو به هر دشت تا پا گذاشت برگشت
اما همیشه میخواست در کربلا بماند
این اربعین برات وصل است یا که هجران؟
سخت است دل میان خوف و رجا بماند
این عمر میشود طی آخر غروب تا کی؟
ما میرویم و تنها این روضهها بماند
نوکر به سر هوای سلطان شدن ندارد
اینجا گدا همیشه باید گدا بماند
هر سی شب محرم «نوحوا علی الرقیه»
باید برای داغش دل در عزا بماند
آخر چه گویم از او ناگاه در هیاهو
لکنت گرفت با تو، اینکه چرا؟ بماند
صنف لباس فروش ها - 1397/6/21- زیارت عاشورا - روز دوم محرم - حاج منصور ارضی
چرا ای یار وقتی دردمندم یاد تو هستم
کجا وقت خوشیها طالب دیدار تو هستم؟
شنیدهام در غم جدّ غریبت نوحه میخوانی
من آیا هیچ روزی شاهد فریاد تو هستم؟
میآیم بی خیال و میروم دنبال کار خود
غلامت نیستم من مستمع آزاد تو هستم
به وقت خندههایم غافل از اشک تو آقایم
محبّی سرخوشم کی نوکر دلشاد تو هستم؟
تمام زندگیام را تو تأمین میکنی اما
نمیفهمم تمام عمر من آباد تو هستم
عدالت را خودم در حق خود هم برنمیتابم
فقط در حرف من مشتاق عدل و داد تو هستم
ندارم اعتقاد کاملی مثل شما گرچه
خیال واهیام این است که از اوتاد تو هستم
به گرد راه سلمان هم چو من نتوان رسید آقا
اگر مقداد عبد است کی من از عُباد تو هستم؟
فقط یک جا به چنگ آید دلت از دست من
وقتی که با گریه به شاه کربلا صیاد تو هستم
زیارتنامه میخوانم که هم درد شما باشم
گهی که روضه میآید یقینا یاد تو هستم
برایم برائت جویم از اعدائتان هر روز و هر ساعت
که صبح و شب به لعن دشمن شیاد تو هستم