عمری‎ست دم زده‎ام ز غمت دم به دم حسین
بوده است هر دمم حسن و بازدم حسین

مادر مرا میان حسینیه داده شیر
قد کرده‎ام علم، بغل این علم حسین

رویم سیاه بود و لباسم سیاه شد
مدیون توست یک دهه یک‎رنگی‎ام حسین

می‎آیم اربعین به نیابت ز دخترت
جان سه ساله‎ات ببرم تا حرم حسین

بعد از سجود خاک تو را بوسه می‎زنم
شد مُهر هم به حرمت تو محترم حسین

با دست خالی از در هیأت نمی‎روم
وقتی تو را دهیم به قاسم، قسم حسین

بسم ربّ الحسن از خیمه قمر می‎آید
کیست این ماه که حیدر به نظر می‎آید…

ادامه مطلب :

بسم ربّ الحسن از خیمه قمر می‎آید
کیست این ماه که حیدر به نظر می‎آید

اینچنین که سوی میدانِ خطر می‌آید
پدر ازرق شامی‌ست که در می‌آید

از جلال و جبروتش همه می‎ترسیدند
بعد ده سال همه روی حسن را دیدند

این عمامه که بر سر بسته برای حسن است
«تنکرونی»ست شعارش، زره‎اش پیرهن است

ای جمل‎زاده بدان قاسم ما صف شکن است
چقدر تیغ کجش تشنه‎ی گردن زدن است

کیف کرده است حسین از رجز فاطمی‎اش
جان فدای هنر رزم بنی هاشمی‎اش

مثل باباش چه با غیظ و غضب می‎جنگد
می‎رود هم به جلو هم به عقب می‎جنگد

یک تنه با همه یل‎های عرب می‎جنگد
همه گفتند که این تشنه عجب می‎جنگد

خسته شد دور و برش آه چه غوغایی شد
سنگ باران شدن کعبه تماشایی شد

شمشیر مرا دلاوران رو بزنند
در کؤن و مکان نغمه‎ی هوهو بزنند

کاری بکنم ازرق و فرزندانش
پیش پسر فاطمه زانو بزنند

آیت الکرسی لب‎هاش ترک می‎خورد
سیب زهرا وسط معرکه لک می‎خورد

نیزه از هر طرفی سوی فدک می خورد
قاسم از چند نفر داشت کتک می خورد

نیزه مانند نوک میخ به پهلوش افتاد
بی وضو دست به پیچ و خم گیسوش افتاد

موضوعات: روضه, ماه محرم الحرام  لینک ثابت



[شنبه 1397-06-24] [ 10:51:00 ب.ظ ]