بر درد تنهایی دچارم ای نگارم
پایان ندارد انتظارم ای نگارم
پائیزم و هجران امانم را بریده
برگرد ای باغ و بهارم ای نگارم
خواب مرا فکر وصال از من گرفته
هر شب به یادت بیقرارم ای نگارم
آوارهای بودم مرا نوکر نوشتی
نوکر شدن شد افتخارم ای نگارم
با تو که باشم قدر یک دنیا میارزم
منهای تو بی اعتبارم ای نگارم
این آبرو، این اشکها، این مهر زهرا
من هر چه دارم از تو دارم ای نگارم
میترسم از جان کندنم پیشم میآیی
در وقت سخت احتضارم ای نگارم؟
مثل همیشه آخر کارم خودم را
دست رقیه میسپارم ای نگارم
کنج خرابه ناله زد فخر دو عالم
بابا بیا امشب کنارم ای نگارم
دیگر نمیبینم سرت را روی نیزه
کم سو شده چشمان تارم ای نگارم
بر ما اسیران زمین خورده نظر کن
بالا نشین نی سوارم ای نگارم
در این خرابه حال دل من خراب شد
تو داغ دیدی و جگر من کباب شد
گفتم خدا مرا ببرد پیش تو پدر
گویا دعای خسته دلان مستجاب شد
دیدم که سنگها به سرت حملهور شدند
در بین راه صحبت کسب سراب شد
شبهای شهر شام بسی سرد بود و سخت
طوری که لرزش تن من بی حساب شد
با هر نسیم سوخت نوک پای کوچکم
این ناخن شکسته برایم عذاب شد
از بس که زجر بر تن من تازیانه زد
حتی برای درد من دل شلاقش آب شد
آنگونه مشت زد که عقیقش شکست و بعد
این استخوان گونه برایش رکاب شد
[پنجشنبه 1397-06-22] [ 08:19:00 ق.ظ ]