بیا که گنبد خضراست دیده بر راهت
بیا که حیدر تنهاست دیده بر راهت
چقدر منتظران تو بی صدا رفتند
نگاه مضطرب ماست دیده بر راهت
به هر دیار عزادار مادرند همه
بیا که عترت طاهاست دیده بر راهت
قسم به خاک نشسته به چادر مادر
سکوت غربت دنیاست دیده بر راهت
هنوز نالهی مادر به گوش میآید
ببین که حضرت زهراست دیده بر راهت
میان کوچه به دنبال گوشواره حسن
شهید سیلی اعداست دیده بر راهت
کنار بستر غرق به خون مادرتان
هنوز زینب کبراست دیده بر راهت
میان گودی مقتل حسین افتاده
هنوز زیر لگدهاست دیده بر راهت
به نالههای «بُنَیَّ» کنار آن گودال
زنی که غرق تماشاست دیده بر راهت
نشسته بیادبی دیده روی سینهی پسرش
ببین که مادرت آنجاست دیده بر راهت
زمان کشتن لب تشنه آب میخوردند
لباسهای تنش را یکی یکی بردند
[پنجشنبه 1395-12-12] [ 08:18:00 ق.ظ ]