حسینیه صنف لباس فروش ها - 1397/6/30- زیارت عاشورا - روز یازدهم محرم - حاج منصور ارضی
غم مخور ای شیعه مولای محبان میرسد
دلبرت یک صبح جمعه با شهیدان میرسد
میخورم سوگند بر این استخوانهای شهید
روز رجعت، فرصتِ تجدید پیمان میرسد
«یالثارات الحسینش» میرسد هر دم به گوش
حضرت صاحب زمان با خیل یاران میرسد
با «أناابن الفاطمه» با پرچم سرخ حسین
از کنار بیت حق تکبیرگویان میرسد
میشود او روضهخوان، ما گریهکن، ما سینهزن
نالهاش با ذکر یا مظلومِ عطشان میرسد
مصحفش یک دست باشد دست دیگر ذوالفقار
«إنتقم یا منتقم» از عرش سبحان میرسد
این بلای خشکسالی میشود با او بهار
از زمین و آسمان روزی فراوان میرسد
دستهای پشت پرده میشود بر ما عیان
شام پیران میرود روز جوانان میرسد
هر چه بوی اربعین نزدیکتر گردد به ما
از نجف تا کربلا آن جانِ جانان میرسد
از سوی هر هیأت و هر نوکر و هر دستهای
هم نوا با فاطمه ذکر «حسین جان» میرسد
جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان، شادی روح امام و شهدا و سلامتی رهبر عزیز صلوات
حسینیه صنف لباس فروش ها - 1397/6/27- زیارت عاشورا - روز هشتم محرم - حاج منصور ارضی
غافلم، باز خبردارم کن
یوسف فاطمه بیدارم کن
بار سنگین گناه آوردم
از سر لطف سبکبارم کن
ای طبیبی که پی بیماری
نظری بر دل بیمارم کن
آمدم توبه کنم پاک شوم
مهربان، خالی ز اغیارم کن
کمکم کن نروم سوی گناه
با کتک هم شده وادارم کن
بین عشاق حسین بن علی
بیبهایم تو بهادارم کن
آمدم بین عزا جان بدهم
کشتهی قافله سالارم کن
وسط گریه میان روضه
لحظهای لایق دیدارم کن
حسینیه صنف لباس فروش ها - 1397/6/26- زیارت عاشورا - روز هفتم محرم - حاج منصور ارضی
نوجوان روضههایت پیر شد آقا بیا
شرک دنیا را گرفته دیر شد آقا بیا
دیر شد آقا بیا تا دشت دل گلشن شود
تا جهان تیره از مِهر رخت روشن شود
قرنها ما ندبهخوان ذکر «أین الطّالبیم»
بی تو آقا شاه هم باشیم اگر، بیصاحبیم
إنتقم یا منتقم از خون جدّ اطهرت
تا بلرزد دشمنت با ذکر حیدر حیدرت
ذوالفقار مرتضی را برکش آقا از نیام
تا بگیری عاقبت از آن دو قاتل انتقام
حرمله از لشکر کفار میبارد هنوز
وز ربابه نالههای زار میخواند هنوز
اربعین، کرب و بلا هر سال میخواند تو را
عمه جانت گوشهی گودال میخواند تو را
حسینیه صنف لباس فروش ها - 1397/6/25- زیارت عاشورا - روز ششم محرم - حاج منصور ارضی
همنشینی هست با تو، همدلی اما کم است
ای خوش آن دلدادهای که با تو مولی مَحرم است
همدلی با تو فقط در روضهها منظور نیست
در تمام غصهها با تو غلامت، همدم است
گاه مَحرم میشوم گاه نامَحرم، چرا؟
جسمها پیش تو و دلها گهی نامحرم است
غفلت از ماه مُحرّم کرده بعضی را تباه
با وجودی که همه دلهای ما در ماتم است
عدهای هتاکی اهل مُحرّم میکنند
قدری از مظلومی تو قسمت اهل غم است
اهل فتنه خیمهی جدّ تو را سوزاندهاند
اهل کوفه نیز فکر انتقام از پرچم است
نام زیبای حسین اکسیر اعظم بود و هست
روضههای جدّ تو از جذبههای اعظم است
شور و احساس جوانان را برانگیزد حسین
مایهی عقل سلیم این نوحه و شور و دم است
علم و دانش نیز محصولی ز هیأتهای توست
نخبگان را مجلس تو تکیهگاهی محکم است
جملهی خوبان مقیم سایهبان روضهاند
خیمهی جدّ غریب تو پناه عالم است
جان فدای آن خیامی که پس از غارت شدن
تا قیام صبح محشر قبلهگاه عالم است
با شهیدان با اسیران راه را طی میکنیم
پیرو راه ولایت را شهادت کمکم است
حسینیه صنف لباس فروش ها - 1397/6/24- زیارت عاشورا - روز پنجم محرم - حاج منصور ارضی
اگر چه از می لطفت سبو سبو بردم
همیشه از تو ندانسته آبرو بردم
اگر چه آب به نام تو پاک شد اما
ببخش نام تو را گاه بی وضو بردم
که گفته است پس از مرگ دست من خالیست
که من به شوق تو در خاک آرزو بردم
لباس مشکی من بیرق عزای شماست
من این نشان را با خویش کو به کو بردم
غذای خانهی من غذای حضرتی است
چقدر لقمه از این سفره در گلو بردم
به راحتی ز تو دل میبرم چرا که من
از علاقهی تو به نام حسین بو بردم
سیاه بود دلم اشک روضه پاکش کرد
چه خیرها که از این آبِ شستشو بردم
یتیم بود و پرسید هر که از پدرم
به افتخار فقط نام از عمو بردم
حسینیه صنف لباس فروش ها - 1397/6/23- زیارت عاشورا - روز چهارم محرم - حاج منصور ارضی
جان حیدر، جان زینب، جان زهرا العجل
نذر تو تنهای ما ای مرد تنها العجل
درد ما را نیست درمان نیست پایان، الغیاث
خستگان را نیست ملجأ نیست مأوا العجل
وعدهی روز مبادای خدا هستی ببین
آمده صدبار آن روز مبادا العجل
من همان ابن السّبیلم که به شوق دیدنت
هر سه شنبه میگذارم سر به صحرا العجل
معنی چشم انتظاری را نفهمیدم ولی
جان مادرهای مفقودالاثرها العجل
مادرت پشت در خانه صدا میزد بیا
عمه جانت در میان شعله گفتا العجل
از گلوی جدّت آقا خون کماکان جاری است
تا بگیری انتقام کربلا را العجل
زینب شده ام چون گوهری فاضله دارم
از سیرت زهرا و علی شاکله دارم
صنف لباس فروش ها - 1397/6/22- زیارت عاشورا - روز سوم محرم - حاج منصور ارضی
بر درد تنهایی دچارم ای نگارم
پایان ندارد انتظارم ای نگارم
پائیزم و هجران امانم را بریده
برگرد ای باغ و بهارم ای نگارم
خواب مرا فکر وصال از من گرفته
هر شب به یادت بیقرارم ای نگارم
آوارهای بودم مرا نوکر نوشتی
نوکر شدن شد افتخارم ای نگارم
با تو که باشم قدر یک دنیا میارزم
منهای تو بی اعتبارم ای نگارم
این آبرو، این اشکها، این مهر زهرا
من هر چه دارم از تو دارم ای نگارم
میترسم از جان کندنم پیشم میآیی
در وقت سخت احتضارم ای نگارم؟
مثل همیشه آخر کارم خودم را
دست رقیه میسپارم ای نگارم
کنج خرابه ناله زد فخر دو عالم
بابا بیا امشب کنارم ای نگارم
دیگر نمیبینم سرت را روی نیزه
کم سو شده چشمان تارم ای نگارم
بر ما اسیران زمین خورده نظر کن
بالا نشین نی سوارم ای نگارم
در این خرابه حال دل من خراب شد
تو داغ دیدی و جگر من کباب شد
گفتم خدا مرا ببرد پیش تو پدر
گویا دعای خسته دلان مستجاب شد
دیدم که سنگها به سرت حملهور شدند
در بین راه صحبت کسب سراب شد
شبهای شهر شام بسی سرد بود و سخت
طوری که لرزش تن من بی حساب شد
با هر نسیم سوخت نوک پای کوچکم
این ناخن شکسته برایم عذاب شد
از بس که زجر بر تن من تازیانه زد
حتی برای درد من دل شلاقش آب شد
آنگونه مشت زد که عقیقش شکست و بعد
این استخوان گونه برایش رکاب شد