مسجد ارک 1394/4/26 - ماه مبارک رمضان (شب سیام) - حاج منصور ارضی
کردند سفره را جمع پس سفرهدار من کو؟ / من دیر آمدم رفت، چشم انتظار من کو؟
گیرم مرا ببخشند شرمندگی من چی؟ / با آن همه معاصی بر شانه بار من کو؟
من قهر کردم اوّل، زود آمد آشتی کرد / آنکه مرا بغل کرد آن یار، یار من کو؟
یک عمر عاشقم بود من کور کور بودم / آنکه گره نینداخت جایی به کار من کو؟
او کرده سر به راهم او کرده سر به زیرم / کو شاخ و شانههایم؟ داد و هوار من کو؟
گفتند بسته شد در لطفا غریبه بیرون / ای آشنا بفرما پای فرار من کو؟
گر چه گناهکارم امّا گناه دارم / جز او کسی ندارم دار و ندار من کو؟
آتش گرفته جانم چون تشنهی حسینم / آنکس که سی شب افطار آمد کنار من کو؟
چشم انتظار «حیدر» در «وادی السّلامم» / من حاضرم بمیرم لحظهشمار من کو؟
دور و بر کریمان، بودن خودش بهشت است / از فاطمه بپرسید سهم انار من کو؟
ما بین کوچه پیچید چادر میان پایش / رویش نشد بپرسد پس گوشوار من کو؟
مسجد ارک 1394/4/25 - ماه مبارک رمضان (شب بیست و نهم) - حاج منصور ارضی
دو شب مجال گدایی برای ما مانده / هنوز بند گناهان به پای ما مانده
حلال کن اگر از جمع ما، بدی دیدی / خجالت از تو در این چشمهای ما مانده
هر آنچه پای تو ناله زدیم هم کم بود / صدای خوردن بغض صدای ما مانده
برای آنکه کسی را مرانی از در خود / به آستان تو دست گدای ما مانده
چگونه خانه بمانیم نیمه شبها را / که عطر مسجد تو در هوای ما مانده
برای فطرت خود فکر فطریه هستیم / در این ادای امانت بهای ما مانده
غرور کاذب و شرک خفی ما رفته / امّا شکستگی دل و ربّنای ما مانده
به نام مرغ حرم شهرهایم این شبها / میان عرش دم «یا رضا»ی ما مانده
تو را قسم به همه فرشهای این مجلس / که بر روی همهشان جای پای ما مانده
شبی میان حرم پاگشایمان بکنید / که روزی سفر کربلای ما مانده
فدای شاه غریب که پیش خواهر خود / سرش جدا روی نیزهها، تنش جدا مانده
مسجد ارک 1394/4/24 - ماه مبارک رمضان (شب بیست و هشتم) - حاج منصور ارضی
دلم شکسته مرا باز بیصدا بخرید / رسیدهام به ته خط از ابتدا بخرید
شریک نفس شدن ورشکستگی دارد / کمک کنید کمی از گناه ما بخرید
چه قدر این رمضانها بیاید و برود / نمیروم پی کارم دوباره تا بخرید
تمام شد من بیچاره ماندم و تو فقط / کسی که بیکس و تنهاست را جدا بخرید
سریع اگر نخرید آبروی من رفته / به خاطر زهرا هم که شده مرا بخرید (به خاطر خودتان هم شده مرا بخرید)
به حکم «جابر العظم الکثیر» هم که شده / ضرر کنید، اگر میشود گدا بخرید
به یاد مرگ نیفتادم و دلم مرده / به حمد و سوره برای دلم شفا بخرید
جنازهام به زمین مانده است بردارید / مرا به خاطر سلطان کربلا بخرید
دل مرا دم «باب الجواد» هم ببرید / که آبروی مرا محضر «رضا» بخرید
همان دلی که من ارزان فروختم به همه / کریم کرده ضمانت، خود شما بخرید
مسجد ارک 1394/4/23 - ماه مبارک رمضان (شب بیست و هفتم) - حاج منصور ارضی
آخرین شبهاست کم کم رفع زحمت میکنیم / جیبمان خالیست احساس خجالت میکنیم
بین مسجد بیشتر با خود تعلّق میبریم / حقّ صاحبخانه را کمتر رعایت میکنیم
هر چه روزی میدهی خرج معاصی میشود / ما فقط سوء استفاده از رفاقت میکنیم
بیشتر دارد اَجل سر به جوانان میزند / پس چرا ما اینقدر داریم غفلت میکنیم؟
چندین جوان مهدوی خوابیدهاند زیر زمین / باور نداری رو ببین، رفتند و ما هم میرویم
کار دنیا را ببین که متهم شاکی شده / جای تو، ما دائما از تو شکایت میکنیم
سهم ما از «قال صادق»ها به این و آن رسید / وقت منبرها فقط داریم صحبت میکنیم
ذرّهای در بندگی سختی نمیبینیم ما / روز و شب جای ریاضت استراحت میکنیم
نهی از منکر نکردن معنیاش این میشود / از فساد و بی حیاییها حمایت میکنیم
تو اگر ما را در این یک ماه دعوت میکنی / ما تو را ماه غم ارباب دعوت میکنیم
عمر ما موقوفهی عشق حسین و کربلاست / هر چه را داریم یکجا خرج هیئت میکنیم
خاک، خاکِ کربلا باشد غذا هم میشود / روزه را افطار با یک ذرّه تربت میکنیم
از حرم تا قتلگه زینب تماما پیر شد / گریه بر خم بودن آن قد و قامت میکنیم
مسجد ارک 1394/4/22 - ماه مبارک رمضان (شب بیست و ششم) - حاج منصور ارضی
مثل طفلی مینشینم گریه زاری میکنم / تا در آغوشم نگیری بیقراری میکنم
با تو بعضی وقتها ساز مخالف میزنم / با تو بعضی وقتها ناسازگاری میکنم
هرچه هم اصرار کردم حاجت من را نده / شاید اصلا روی شَرّی پافشاری میکنم
روزه میگیرم ولیکن چشم و گوشم روزه نیست / روزها من هم به نوعی روزهخواری میکنم
توبه با گریه ثمر دارد که من با اشکهام / بذرهای توبهام را آبیاری میکنم
جای من بین گلستان مناجات تو نیست / بین این گلها چقدر احساس خواری میکنم
بعد از این دور تو میگردم فقط، نه دیگران / دیگران را دارم از دورم فراری میکنم
چون که میبینم علی را لحظهی جان دادنم / پس برای دیدنش لحظه شماری میکنم
روز محشر لحظهای مهلت دهی لب وا کنم / یا علی میگویم و داد و هواری میکنم
در قیامت مینشینم باز در سوگ حسین / مینشینم گوشه ای و سوگواری میکنم
من که با سینه زدن دنیا قیامت کرده ام / پس تماشا کن صف محشر چه کاری میکنم
مسجد ارک 1394/4/21 - ماه مبارک رمضان (شب بیست و پنجم) - حاج منصور ارضی
روزگاری دل من شوق مناجاتی داشت / یاد داری؟ سحر از خوف، چه حالاتی داشت
بین دریای عطای تو گرفتار شدم / عاشقی، از کرمت گفت، گنهکار شدم
حسّ خوبِ سحرم را به عطا برگردان / پُرِ بغضم، تو به من اشک مرا برگردان
قفلِ دل را بشکن، مختصری گریه کنم / دل من لک زده یا ربّ، سحری گریه کنم
پیش تو روسیهی مثل منِ خاطی نیست / حرف بسیار، ولی حسّ مناجاتی نیست
عملم نیز دلم را به تو نزدیک نکرد / پس به دنبال دلم، بین مناجات نگرد
رد نکن، سائلم و دست نیازی دارم / چه کنم توشهی کم، راه درازی دارم
در مرام تو فقط بندهنوازیست خدا / گفته بودی که اگر توبه شکستی بازآ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حبّ دنیاست به دل، عشق به دلدار کم است / آمدم گریه کنم، فرصت گفتار کم است
بندگی که به زبان نیست، عمل میخواهد / گریههای سحر عبد گنهکار کم است
نکند فکر کنی مرگ برایم سخت است / غصّهام توشهی راه است، که بسیار کم است
همهی عمر اگر گریه کنم جا دارد / تا ببخشی تو مرا، این همه اصرار کم است
تا نَفَس هست، به اولاد علی مدیونیم / گفتنی نیست به والله، نه، اقرار کم است
چه قدر درد کشیدند، مسلمان بشویم / این بلاهای به سر آمده انگار کم است
دست دادند که از غیر خدا دست کشیم / خرج، بالاتر از این؟ دست علمدار کم است؟
صبر کردند در این راه، نمیرد اسلام / دست بسته شدنِ حیدر کرار کم است؟
یادمان رفته مگر، مادرمان سیلی خورد / دردهایی که کشید از در و دیوار کم است؟
مسجد ارک 1394/4/20 - ماه مبارک رمضان (شب بیست و چهارم) - حاج منصور ارضی
بر زخمهای سینهی عاشق دوا بس است / داغ ندیدنت به جگرهای ما بس است
بی تو شبیه کوچهی تنگ است شهرمان / ای زائر شهید مدینه، بیا، بس است
پُر کن دوباره کِیل مرا «ایّها العزیز» / هرگز نگو تصدّق این بینوا بس است
بر خشکی لبان من افطار چاره نیست / قدری غبار از کف پای شما بس است
غفلت مرا به مجلس عیش و گناه برد / رفتم خلاف میل شما هر کجا بس است
من دوست دارمت که نشستم ببینمت / بیرون نکن مگو که برو بیحیا بس است
ای صاحب اختیار من و قدرهای من / دست مرا خودت بدهی بر خدا بس است
قرآن به سر گرفتم و گفتم فقط، علی / یعنی علی اگر که ببخشد مرا بس است
این «بالحسین»های تو دست مرا گرفت / حتما برای توبهی من کربلا بس است
آقا قسم به گریهی صبح و مساءتان / آقا قسم به گریهی زینب بُکا بس است