مسجد ارک - 1400/2/11 - شب هجدهم ماه مبارک رمضان
روزم از دوریات ای خورشید من شب میشود
کاسهی صبرم از این هجران لبالب میشود
دیر شد دیگر جوانی رفت و مویم شد سپید
دارد آقا قامتم کمکم مورب میشود
دور نندازم که دور از خانهات آوارهام
بنده دور از بیت مولایش معذب میشود
خستهای از دست این نوکر حسابی خستهای
قول داده نوکرت دیگر مؤدب میشود
بندهای که جز گناه اصلا به روی لب نداشت
ذکرِ بر روی لبش العفو یا ربّ میشود
بدترین هستم ولی ای بهترین، این بدترین
با نگاهت عاقبت روزی مقرّب میشود
هر سحر بوی نجف میآید و دق میکنم
روزیام از هجر ایوان گریه و تب میشود
حال و روز من مرتب بود با صحن حسین
از فراقش حال و روزم نامرتب میشود
منتقم برگرد و بر این داغها پایان بده
خندهی اشرار سهم اشک زینب میشود
بیکس و بییار بر روی زمین جسم حسین
بین مقتل زیر و رو با سم مرکب میشود
قاری قرآن لبش زخمی ست مرهم پس چه شد
بوسه های خیزران مرهم بر آن لب میشود
اعظم غمهای آقا از غم یک دلبر است
داغ فرزند جوانش لُبّ مطلب میشود
آنقدر با تیغ و نیزه بر جوانش میزدند
بر شهید إرباً إربا او ملقب میشود
مسجد ارک - 1400/2/10 - شب هفدهم ماه مبارک رمضان
همان خالق که بر سر سایهی رحمت نگه دارد
مرا از منجلاب سخت معصیت نگه دارد
زمانی با عطای خود زمانی با عقاب خود
کنار خود گدایش را به هر صورت نگه دارد
به عزت میرسد هر کس در این ماه با تقوا
به دور از معصیت باشد کمی حرمت نگه دارد
به ذکر حق زبانش میشود گویا زمان مرگ
اگر بنده زبان از تهمت و غیبت نگه دارد
اگر چه عبد نافرمان فقط سربار ارباب است
امیرالمؤمنین ما را چه بیمنّت نگه دارد
دعای فاطمه تا هست دیگر غصهی نان چیست
خودش در سفرهی سینهزنان برکت نگه دارد
زمانه دوره سختیست اما از مصیبتها
مرا این روضه رفتنها در امنیت نگه دارد
کسی که کربلا را دیده و دلتنگ ارباب است
چگونه دست از دلتنگی و حسرت نگه دارد
همیشه یاد دوری از حسین و کربلا، نوکر
برای سجده در سجادهاش تربت نگه دارد
عزا و داغ سنگین رقیه تا دم مرگم
میان سینهام رنگ غم و غربت نگه دارد
به سختی رو گرفته با حجابِ آستینهایش
نمیشد چادرش را لحظهی غارت نگه دارد
مسجد ارک - 1400/2/9 - شب شانزدهم ماه مبارک رمضان
اگر بیقراری بگو یا حسن
که آرام گردد دلت با حسن
شب قدر نزدیک و ما سائلان
پناهی نداریم الّا حسن
اگر قطره ای جود خواهی از او
به تو میدهد چند دریا حسن
تمام بیابان گلستان شود
اگر پا گذاری به صحرا حسن
کرامات او از کی آغاز شد
از آن شب که آمد به دنیا حسن
به کوری بدخواه پست و ذلیل
عزیز است در خاطر ما حسن
نیازی ندارد به صحن و حرم
کشیده مرامش به زهرا حسن
الا زائر کربلا غم مخور
به پا میکند اربعین را حسن
الهی به راهش فدایی شوم
به دست حسن کربلایی شوم
مسجد ارک - 1400/2/8 - ولادت امام حسن مجتبی علیه السّلام - شب پانزدهم ماه مبارک رمضان
بکش خط به روی گناه گنهکار
نظر کن به روی سیاه گنهکار
به آه پشیمان به آه گنهکار
به شرمی که دارد نگاه گنهکار
شدم بد گرفتار أَجِرْنا مِنَ النَّار
نمانده برایم خدا چاره دیگر
بخر های و هوی مرا بار دیگر
ندارم به غیر از تو یار دیگر
ندارم عزیزم خریدار دیگر
فقط دارم اصرار أَجِرْنا مِنَ النَّار
گرفتار نفسم گرفتار آتش
شدم با گناهان خریدار آتش
به شانه کشیدم فقط بار آتش
به خود تکیه کردم به دیوار آتش
شده وقت اقرار أَجِرْنا مِنَ النَّار
مرا عفو کن که شب اعتماد است
حقیرم حقیرم گناهم زیاد است
حسابم خراب است حسابم کساد است
حساب گدایت به پای جواد است
به او کار بسیار أَجِرْنا مِنَ النَّار
برای همه لطف و جودی مرا هم
برای همه خیر و سودی مرا هم
از اول تو بخشیده بودی مرا هم
ببر تا نجف پس به زودی مرا هم
منم عبد فرّار أَجِرْنا مِنَ النَّار
غریبم ولی آشنای حسینم
غبارم ولی زیر پای حسینم
بدم نوکر بی وفای حسینم
اسیر غم کربلای حسینم
بده وقت دیدار أَجِرْنا مِنَ النَّار
شنیدم مدینه در آتش گرفته
کمی گوشهی معجر آتش گرفته
سر و صورت مادر آتش گرفته
پس از فاطمه حیدر آتش گرفته
علی سر به دیوار أَجِرْنا مِنَ النَّار
مسجد ارک - 1400/2/7 - شب چهاردهم ماه مبارک رمضان
تو چنانی که منم شیفته و در به درت
نظری کن که بیایم نظری در نظرت
هر چه دیدی طمع بیشتر و بیشترم
باز دیدم کرم بیشتر و بیشترت
این همه جرم و خطا کردهام و در عجبم
نشد اصلا که مجازات شوم با تَشرت
کیستم این همه تحویل مگیرم که منم
بندهی عاصی و رسوا شده و خیره سرت
شرمسارم که همیشه عوض این همه لطف
بودهام در همهی عمر فقط دردسرت
لطف کردی و رساندی من تنها شده را
به مناجات ابوحمزه و فیض سحرت
قسمت میدهم امشب «بِعَلِیٍّ بِعَلِیّ»
قسمی میدهم آری قسم معتبرت
ثمر خلقت هستیست در انگور نجف
بچشان بر لب من جرعهای از این ثمرت
گفتمت راه تقرّب به سویت چیست بگو
گفتی از کرب و بلا راه بجویم به درت
گفتم اصلا چه زمان یاد حسینت باشم
گفتی آن ثانیه که سوخت زبان و جگرت
گفتمت تشنه که گشتم چه کنم یاد غمش
گفتی آن لحظه مدد جوی ز چشمان ترت
گفتمت روضه بخوان تا که دلم نرم شود
گفتی از تشنه لب در دل خون غوطهورت
گفتم اصلا چه شده خم شده آقا کمرش
گفتی ای کاش نبینی غم و داغ پسرت
کاش هرگز نشود تا که ببینی روی خاک
مثل تسبیح تنش ریخته در دور و برت
مسجد ارک - 1400/2/6 - شب سیزدهم ماه مبارک رمضان
دیدی از غصه و غم، خسته و مالامالم
آمدی باز خودت زود به استقبالم
از وفایت چه بگویم که شبیه مادر
هر کجا رفتهام و آمدهای دنبالم
مرگ همسایه و اقوام مرا زنده نکرد
بسکه با حرص و طمع در طلب آمالم
از سیهرویی و احوال بدم هیچ مپرس
شرمسارم چه بگویم به همان منوالم
چه گرفتاری و بیماری سختی دارم
شب به شب وقت مناجات و دعا بی حالم
نظری کن که فقط جَلد نجف باشم و بس
نکند گم بشوم مُهر بزن بر بالم
بی علی هر دم و هر بازدمی معصیت است
با علی حکم عبادات، گرفت اعمالم
سفر کرب و بلا تذکرهاش با زهراست
آه مادر چه شده تذکرهی هر سالم
من همان سینهزن داغ حسینت هستم
که پریشان شده از تشنگیاش احوالم
کاش بودم به کنارش که تنش پا نخورد
سالها گریهکن آن بدن پامالم
کاش بودم که به او این همه نیزه نخورد
یاد آن جسم مقطع شده در گودالم
کاش بودم که شوم غارت و غارت نشود
مسجد ارک - 1400/2/5 - شب دوازدهم ماه مبارک رمضان
آمدم در میزنم یا ربّ گدایت را ببین
باز هم این بندهی بیدست و پایت را ببین
ظرف خالی طعام سائلت را پر نکن
نان من گریهست نان بنده را آجر نکن
بار من روی زمین ماندهست بارم را بخر
خوب و بد هر چه دارم را بیا یکجا بخر
ای پناه بیپناهیها پناهم دادهای
از تو ممنونم به مهمانیات راهم دادهای
شکر میگویم هزاران بار ستّاری خدا
وای اگر از باطن من پرده برداری خدا
هیچکس گردن نمیگیرد من شرمنده را
مثل فرزند پدر مرده بغل کن بنده را
در زمان ارتکاب جرم بیباکم نکن
تا مرا پاکم نکردی از بدی، خاکم نکن
قلب تاریک مرا از روشنی آکنده کن
عزم ترک معصیت را در وجودم زنده کن
بارها وقتی که میبینم دچارم برگناه
هر دمی که بیخ پیدا کرد، کارم در گناه
رو به زهرا میکنم زهراست پشتیبان من
جای دیگر را ندارم جز در این خانه من
تا دم افطارها یادی ز عطشانش کنم
چشم روزهدار خود را سیر گریانش کنم
دست شمر افتاده بود آن زلف درهم ریخته
خشکی لبهاش را با چکمه بر هم ریخته
نیزه جای جرعه آبی در گلویش میکنند
پیش چشم مادر او پشت و رویش میکنند