دست بر دامان آن زن میشوم کز شوکتش
قرنها افتاده هر مردی به پای عزتش
قدر اگر زهراست قدر فاطمه این دختر است
با خبر هرگز نباشد هیچ کس از قیمتش
با همان دستی که آتش را گرفت از خیمهها
آبرو بخشیده ابراهیم را با ملتش
آستین پاره نه با خود ذوالفقار آورده است
کاخ استبداد را ویران کند با قدرتش
مینویسند عالمان از معجزات خطبهاش
مینشینند انبیا هر روز پای صحبتش
سوختن پای حسین از واجبات زینب است
او بلا را میخرد هر قدر باشد قیمتش
بین این بزم عزا هر کس حسینی میشود
مطمئنا بوده با امضای زینب دعوتش
چادرش را بر کمر میبندد و بالای تل
منتظر میایستد پس کی بیاید نوبتش
سهم آبش را میان بچهها تقسیم کرد
تشنهتر بود از همه حرفی نمیزد از عطش
بشنوید آیه های عظما را
از حرم نفحهٔ مسیحا را
قصهٔ عاشقیِ دلها را
شرحِ مجنون و شرحِ لیلا را
تا تماشا کنید غوغا را
[پنجشنبه 1397-06-22] [ 11:16:00 ب.ظ ]