مسجد ارک - 1400/2/8 - ولادت امام حسن مجتبی علیه السّلام - شب پانزدهم ماه مبارک رمضان
بکش خط به روی گناه گنهکار
نظر کن به روی سیاه گنهکار
به آه پشیمان به آه گنهکار
به شرمی که دارد نگاه گنهکار
شدم بد گرفتار أَجِرْنا مِنَ النَّار
نمانده برایم خدا چاره دیگر
بخر های و هوی مرا بار دیگر
ندارم به غیر از تو یار دیگر
ندارم عزیزم خریدار دیگر
فقط دارم اصرار أَجِرْنا مِنَ النَّار
گرفتار نفسم گرفتار آتش
شدم با گناهان خریدار آتش
به شانه کشیدم فقط بار آتش
به خود تکیه کردم به دیوار آتش
شده وقت اقرار أَجِرْنا مِنَ النَّار
مرا عفو کن که شب اعتماد است
حقیرم حقیرم گناهم زیاد است
حسابم خراب است حسابم کساد است
حساب گدایت به پای جواد است
به او کار بسیار أَجِرْنا مِنَ النَّار
برای همه لطف و جودی مرا هم
برای همه خیر و سودی مرا هم
از اول تو بخشیده بودی مرا هم
ببر تا نجف پس به زودی مرا هم
منم عبد فرّار أَجِرْنا مِنَ النَّار
غریبم ولی آشنای حسینم
غبارم ولی زیر پای حسینم
بدم نوکر بی وفای حسینم
اسیر غم کربلای حسینم
بده وقت دیدار أَجِرْنا مِنَ النَّار
شنیدم مدینه در آتش گرفته
کمی گوشهی معجر آتش گرفته
سر و صورت مادر آتش گرفته
پس از فاطمه حیدر آتش گرفته
علی سر به دیوار أَجِرْنا مِنَ النَّار
مسجد ارک - 1400/2/7 - شب چهاردهم ماه مبارک رمضان
تو چنانی که منم شیفته و در به درت
نظری کن که بیایم نظری در نظرت
هر چه دیدی طمع بیشتر و بیشترم
باز دیدم کرم بیشتر و بیشترت
این همه جرم و خطا کردهام و در عجبم
نشد اصلا که مجازات شوم با تَشرت
کیستم این همه تحویل مگیرم که منم
بندهی عاصی و رسوا شده و خیره سرت
شرمسارم که همیشه عوض این همه لطف
بودهام در همهی عمر فقط دردسرت
لطف کردی و رساندی من تنها شده را
به مناجات ابوحمزه و فیض سحرت
قسمت میدهم امشب «بِعَلِیٍّ بِعَلِیّ»
قسمی میدهم آری قسم معتبرت
ثمر خلقت هستیست در انگور نجف
بچشان بر لب من جرعهای از این ثمرت
گفتمت راه تقرّب به سویت چیست بگو
گفتی از کرب و بلا راه بجویم به درت
گفتم اصلا چه زمان یاد حسینت باشم
گفتی آن ثانیه که سوخت زبان و جگرت
گفتمت تشنه که گشتم چه کنم یاد غمش
گفتی آن لحظه مدد جوی ز چشمان ترت
گفتمت روضه بخوان تا که دلم نرم شود
گفتی از تشنه لب در دل خون غوطهورت
گفتم اصلا چه شده خم شده آقا کمرش
گفتی ای کاش نبینی غم و داغ پسرت
کاش هرگز نشود تا که ببینی روی خاک
مثل تسبیح تنش ریخته در دور و برت
مسجد ارک - 1400/2/6 - شب سیزدهم ماه مبارک رمضان
دیدی از غصه و غم، خسته و مالامالم
آمدی باز خودت زود به استقبالم
از وفایت چه بگویم که شبیه مادر
هر کجا رفتهام و آمدهای دنبالم
مرگ همسایه و اقوام مرا زنده نکرد
بسکه با حرص و طمع در طلب آمالم
از سیهرویی و احوال بدم هیچ مپرس
شرمسارم چه بگویم به همان منوالم
چه گرفتاری و بیماری سختی دارم
شب به شب وقت مناجات و دعا بی حالم
نظری کن که فقط جَلد نجف باشم و بس
نکند گم بشوم مُهر بزن بر بالم
بی علی هر دم و هر بازدمی معصیت است
با علی حکم عبادات، گرفت اعمالم
سفر کرب و بلا تذکرهاش با زهراست
آه مادر چه شده تذکرهی هر سالم
من همان سینهزن داغ حسینت هستم
که پریشان شده از تشنگیاش احوالم
کاش بودم به کنارش که تنش پا نخورد
سالها گریهکن آن بدن پامالم
کاش بودم که به او این همه نیزه نخورد
یاد آن جسم مقطع شده در گودالم
کاش بودم که شوم غارت و غارت نشود
مسجد ارک - 1400/2/5 - شب دوازدهم ماه مبارک رمضان
آمدم در میزنم یا ربّ گدایت را ببین
باز هم این بندهی بیدست و پایت را ببین
ظرف خالی طعام سائلت را پر نکن
نان من گریهست نان بنده را آجر نکن
بار من روی زمین ماندهست بارم را بخر
خوب و بد هر چه دارم را بیا یکجا بخر
ای پناه بیپناهیها پناهم دادهای
از تو ممنونم به مهمانیات راهم دادهای
شکر میگویم هزاران بار ستّاری خدا
وای اگر از باطن من پرده برداری خدا
هیچکس گردن نمیگیرد من شرمنده را
مثل فرزند پدر مرده بغل کن بنده را
در زمان ارتکاب جرم بیباکم نکن
تا مرا پاکم نکردی از بدی، خاکم نکن
قلب تاریک مرا از روشنی آکنده کن
عزم ترک معصیت را در وجودم زنده کن
بارها وقتی که میبینم دچارم برگناه
هر دمی که بیخ پیدا کرد، کارم در گناه
رو به زهرا میکنم زهراست پشتیبان من
جای دیگر را ندارم جز در این خانه من
تا دم افطارها یادی ز عطشانش کنم
چشم روزهدار خود را سیر گریانش کنم
دست شمر افتاده بود آن زلف درهم ریخته
خشکی لبهاش را با چکمه بر هم ریخته
نیزه جای جرعه آبی در گلویش میکنند
پیش چشم مادر او پشت و رویش میکنند
مسجد ارک - 1400/2/4 - شب یازدهم ماه مبارک رمضان
معصیت بین دلم آمد و تسخیرم کرد
بال پرواز مرا بست زمینگیرم کرد
روزگاری دلِ بامعرفتی بود مرا
چه شد آخر که خطا این همه دلگیرم کرد
عملم رنگ قبولی نگرفت از بس که
نفس سرگرم ریا کردن و تزوریم کرد
حبّ دنیا عقب انداخت مرا در طلبت
حبّ اغیار مرا در غل و زنجیرم کرد
خواب دیدم که نجف رفتم و صحن علیام
ریخت اشکم به روی گونه و تعبیرم کرد
مرتضی وضع مرا تاب نیاورد و خودش
پدرانه به سویم آمد و تطهیرم کرد
سالها ریزهخور خوان خدیجه شدهام
کرمش بر سر این سفره نمکگیرم کرد
تشنهام شد جگرم سوخت گفت آه حسین
اقتدا بر جگرم ناله شبگیرم کرد
اولین بار حرم بر در باب القبله
نظر فاطمه در خیر سرازیرم کرد
هیچ جایی دلم آرام نشد جز حرمش
دیدن کرب و بلا از همه جا سیرم کرد
چه کنم دست خودم نیست نسوزم ز غمش
روضهی تشنگیاش زود مرا پیرم کرد
فکر آن پیکر و ده مرکب و نعل تازه
روز و شب در نظرم آمد و درگیرم کرد
مسجد ارک - 1400/2/3 - شب دهم ماه مبارک رمضان
من کیام بادهخور و بادهپرست
آن گنهکاری که پست و یاغی است
آن که زد جام و سبو را هم شکست
باز پیش هرکس و ناکس نشست
او که وقت مستیاش غیرت نداشت
پیش او میخانه هم حرمت نداشت
سرکشی دارم نه سرافکندگی
آمدم، اما نه با شرمندگی
باهمه لجبازی و یکدندگی
رد شدم در امتحان بندگی
نمره دادی و کم آوردم ببخش
ای خدا اصلا غلط کردم ببخش
سالها رفتم به راه اشتباه
راستش اصلا نبودم سر به راه
عمر من بر باد رفت و شد تباه
بیپناهم، بیپناهم، بیپناه
جای کوه نور، نار آوردهام
بسکه بدبختی به بار آوردهام
چون عقوبت در گناهم بیصداست
این همه درد و بلا هم بیصداست
وای از این مردن! عزا هم بیصداست
واقعا چوب خدا هم بیصداست
غافل از رنج مکافاتم نکن
لا تُؤَدِّبْنِي، مجازاتم نکن
راستش خیلی گرفتارم هنوز
بندهی زشت و خطاکارم هنوز
گرچه لات کوچه بازارم هنوز
مطمئنم دوستت دارم هنوز
میگذارم دست در دست ولی
میزنم زنگ درت را با «علی»
باز نالان آمدم، حیدر مدد
لنگ لنگان آمدم، حیدر مدد
زیر ایوان آمدم، حیدر مدد
یا علی جان آمدم، حیدر مدد
یا امین الله امانم پس کجاست؟
مهدی صاحب زمانم پس کجاست؟
فاطمه آهی در اوج غم کشید
او که بارم را به قدّ خم کشید
اشک من را بُرد و بر پرچم کشید
کاغذ جرم و خطاها نَم کشید
غرق غم بودم، خوش و خرم شدم
چون بدهکار حسینش هم شدم
او خلاصه آخرش دستم گرفت
ربّنای حنجرش دستم گرفت
آن عبای پیکرش دستم گرفت
دست بیانگشترش دستم گرفت
من فدای آن تنی که سر نداشت
یک کفن از بوریا بهتر نداشت
خواهرش پنجه به صورت میکشید
گرچه عزت داشت منّت میکشید
مادرش را پای صحبت میکشید
از حسین خود خجالت میکشید
گفت هر چه داشت با هم بردهاند
آن لباس کهنه را هم بردهاند
مسجد ارک - 1400/2/2 - شب نهم ماه مبارک رمضان
بیشتر از آنکه باشم با تو، با بیگانهام
در میان گفتگویم با تو کِی مستانهام؟
نیستم با تو نمایش میدهم از بودنم
در مناجاتم کجا مانوس با جانانهام؟
پشت سر را بیشتر از پیش رو دارم نظر
در نمازم نیست خوف و خشیت رندانهام
از نگاه حضرتِ تو نیست اینجا بندگی
رفته بیرون از دلم انگار صاحب خانهام
حال که از حضرت محبوب دور افتادهام
از جدایی های تو چون اُستُن حنانهام
گریه ها سر میدهم تا باز احیایم کنی
من غلام بارگاه حضرت ریحانهام
گر دعاهای مدام مادرم زهرا نبود
کِی توان گفت من هم عاشقی فرزانهام؟
نیستم از مخلِصین یا مخلَصین اما کنار سفرهات
دلخوشم که گرد شمع مخلَصین پروانهام
ظرف من محدود و رحمتهای تو بی انتهاست
پس بده با دست ساقی باده و پیمانهام
با معارف آشنایم کن قسم بر علقمه
من فقط لب تشنهی جامی از این میخانهام
ساقی لبتشنگان، لبتشنگان را مِی دَهد
من هم از لبتشنگان جام سقاخانهام
حسرت یک قطره را هم بر لبان خود گذاشت
از مواسات علمدار حرم دیوانهام
ذکر عباس است والله همان ذکر خدا
کهف العباس است والله زیارت خانهام
حق زائر بر مَزور خود دعا و التجاست
من حرم گم کردهام کرب و بلا کاشانهام
ای چشم بسته چشم من زار را ببین
با گریه هام خنده ی اشرار را ببین