تو چنانی که منم شیفته و در به درت
نظری کن که بیایم نظری در نظرت
هر چه دیدی طمع بیشتر و بیشترم
باز دیدم کرم بیشتر و بیشترت
این همه جرم و خطا کردهام و در عجبم
نشد اصلا که مجازات شوم با تَشرت
کیستم این همه تحویل مگیرم که منم
بندهی عاصی و رسوا شده و خیره سرت
شرمسارم که همیشه عوض این همه لطف
بودهام در همهی عمر فقط دردسرت
لطف کردی و رساندی من تنها شده را
به مناجات ابوحمزه و فیض سحرت
قسمت میدهم امشب «بِعَلِیٍّ بِعَلِیّ»
قسمی میدهم آری قسم معتبرت
ثمر خلقت هستیست در انگور نجف
بچشان بر لب من جرعهای از این ثمرت
گفتمت راه تقرّب به سویت چیست بگو
گفتی از کرب و بلا راه بجویم به درت
گفتم اصلا چه زمان یاد حسینت باشم
گفتی آن ثانیه که سوخت زبان و جگرت
گفتمت تشنه که گشتم چه کنم یاد غمش
گفتی آن لحظه مدد جوی ز چشمان ترت
گفتمت روضه بخوان تا که دلم نرم شود
گفتی از تشنه لب در دل خون غوطهورت
گفتم اصلا چه شده خم شده آقا کمرش
گفتی ای کاش نبینی غم و داغ پسرت
کاش هرگز نشود تا که ببینی روی خاک
مثل تسبیح تنش ریخته در دور و برت
[سه شنبه 1400-02-07] [ 08:29:00 ق.ظ ]