بیشتر از آنکه باشم با تو، با بیگانهام
در میان گفتگویم با تو کِی مستانهام؟
نیستم با تو نمایش میدهم از بودنم
در مناجاتم کجا مانوس با جانانهام؟
پشت سر را بیشتر از پیش رو دارم نظر
در نمازم نیست خوف و خشیت رندانهام
از نگاه حضرتِ تو نیست اینجا بندگی
رفته بیرون از دلم انگار صاحب خانهام
حال که از حضرت محبوب دور افتادهام
از جدایی های تو چون اُستُن حنانهام
گریه ها سر میدهم تا باز احیایم کنی
من غلام بارگاه حضرت ریحانهام
گر دعاهای مدام مادرم زهرا نبود
کِی توان گفت من هم عاشقی فرزانهام؟
نیستم از مخلِصین یا مخلَصین اما کنار سفرهات
دلخوشم که گرد شمع مخلَصین پروانهام
ظرف من محدود و رحمتهای تو بی انتهاست
پس بده با دست ساقی باده و پیمانهام
با معارف آشنایم کن قسم بر علقمه
من فقط لب تشنهی جامی از این میخانهام
ساقی لبتشنگان، لبتشنگان را مِی دَهد
من هم از لبتشنگان جام سقاخانهام
حسرت یک قطره را هم بر لبان خود گذاشت
از مواسات علمدار حرم دیوانهام
ذکر عباس است والله همان ذکر خدا
کهف العباس است والله زیارت خانهام
حق زائر بر مَزور خود دعا و التجاست
من حرم گم کردهام کرب و بلا کاشانهام
ای چشم بسته چشم من زار را ببین
با گریه هام خنده ی اشرار را ببین
ادامه مطلب :
دستت که بود دست کسی بر کمر نبود
مشکل گشای من گره کار را ببین
قد بلند تیرخورش خوب میشود
چندین هزار تیر کماندار را ببین
شیپور میزنند علمدار کشته اند
رقصیدن اراذل بی عار را ببین
یادش به خیر ابروی پیوسته داشتی
حالا خودت سرِ شده ناکار را ببین
وقتی که میرسد به کنار تو مادرم
بر گونه اش کبودی دیوار را ببین
باشد نیا خودم طرف خیمه میروم
اوضاع یک برادر بی یار را ببین
پای برهنه خواهرمان میرود به شام
از علقمه شلوغی بازار را ببین
[پنجشنبه 1400-02-02] [ 03:51:00 ب.ظ ]