صنف لباس فروش ها -1391/1/17- زیارت عاشورا - فاطمیه - حاج منصور ارضی
وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من _________ همهی عمر گرفتار بلا باشم من
شک ندارم همه ی خواستهی تو این است ____ لحظهای هم که شده عبد خدا باشم من
تا زمانی که دلم خانهی این و آن است ________ جا ندارم که پذیرای شما باشم من
چقدر غرق گنه بودم و تو میدیدی ______ همهی عمر خجل از روی شما باشم من
تا به کِی در پی گیسوی تو آواره شوم ـــــــ دردمندانه به دنبال دوا باشم من
گوئیا قسمت من این همه سرگردانیست ــــــــ همچونان زلف به هم خورده رها باشم من
کاش میشد ز دل و جان بکشم ناز تو را ـــــــــ یار تو مثل امام و شهدا باشم من
کاش می شد که به همراه تو یک فاطمیه _______ مهمان حرم کرب و بلا باشم من
ای عزیز دل زهرا به کجا خیمه زدی ______ زایر خیمه ی سبزت به کجا باشم من
جان آن مادر غمدیدهی بی یار بیا ___________ به گرفتار میان در و دیوار بیا
صنف لباس فروش ها - 1391/1/16- زیارت عاشورا - فاطمیه - حاج منصور ارضی
منی که روز و شب از اشک، چاره می نوشم
دلم گرفته از این روزهای خاموشم
فراغتی که فراق تو را ز پی دارد
هزار مرتبه سنگینتر است بر دوشم
بهار می رسد از راه آن زمانی که
رسد ز کعبه «انا المهدی» تو بر گوشم
سیاهی دلم از تو اگرچه دورم کرد
میان روضه ولی با تو زود می جوشم
بدون روضه ببین دستهای سینه زنم
گرفته زانوی غم را میان آغوشم
هزار شکر که تا چند سال عیدم را
برای مادرت از ابتدا سیه پوشم
بقیع، گریه کن روضههای مادر توست
کنار تربت زهرا مکن فراموشم
صنف لباس فروش ها -1391/1/15- زیارت عاشورا - فاطمیه - حاج منصور ارضی
ای نور ماه و سال تو را جستجو کنم
نوروز را به عشق شما گفتگو کنم
با یاد توست خانه تکانی این دلم
با آب دیده چهرهی خود شستشو کنم
من از بهار عطر ظهور تو میکشم
گل را به عشق جمال تو بو کنم
یاد تو را به باغ و گلستان نمی دهم
من با تو کسب حال و هوای نکو کنم
مقصود دل ز کعبه و کرب و بلا تویی
از گفتگوی تو طلب آبرو کنم
راهی که آمدم تو به من داده ای نشان
پس آمدم به میکده میل سبو کنم
کی میشود تو با دل من همنشین شوی
من عاشقانه با دل تو گفتگو کنم
جاماندگی ز قافله هم درد مشکلیست
من آمدم که زخم دلم را رفو کنم
من بی حسین و فاطمه بیچاره میشوم
دستم بگیر بی تو من آواره میشوم
صنف لباس فروش ها - 1390/4/28- زیارت عاشورا - حاج منصور ارضی
ای آنکه چشم پاک و نجیبت گواه ماست
تو هستی و ندیدن رویت گناه ماست
غافل ز حال و روز محبان نمیشوی
غائب چو خواندهایم تو را اشتباه ماست
از وحشت بلا و درد آخر الزمان
تنها حریم جنّت کویت پناه ماست
ما را بخوان به وقت ظهورت که سالها
آمادهی طلیعهی سبزت سپاه ماست
ای آخرین مسافر زهرا شتاب کن
عمری ست بر مسیر عبورت نگاه ماست
هر وقت نام تو ز دل ما عبور کرد
انگار چشم توست که دیده به راه ماست
با لطف فاطمه به شما مبتلا شدیم
کی گفته دل سپردن ما دلبخواه ماست
ما آمدیم تا کرمت را عطا کنی
وقتش رسیده روزی ما کربلا کنی
صنف لباس فروش ها - 1390/3/10- زیارت عاشورا - حاج منصور ارضی
آقا قسم به جان شما خوب میشوم
باور کنید آخرش به خدا خوب میشوم
حتی اگر گناه خلائق کشم به دوش
با یک نگاه لطف شما خوب میشوم
این روزها ز دست دل خویش شاکیام
قدری تحملم بنما خوب میشوم
من ننگ و عار حضرتتان تا به کِی شوم؟
کِی از دعای اهل بکاء خوب میشوم
با یک دعای مادر دلسوز و مهربان
ام الائمه جوان خوب میشوم
جمعی کبوتر حرم فاطمی شدند
من هم شبیه آن شهدا خوب میشوم
گرچه دلم ز دوریتان پر جراحت است
در چشمه سار ذکر و دعا خوب میشوم
من بدترین غلام حقیر ولایتم
ای بهترین امام بیا خوب میشوم
با این همه بدی به ظهور شما قسم
با یک نسیم کرب و بلا خوب میشوم
صنف لباس فروش ها - 1390/2/16- زیارت عاشورا - فاطمیه - حاج منصور ارضی
بگو برای رضای شما چه باید کرد
برای آمدنت جز دعا چه باید کرد
چه سخت میگذرد روزها بدون شما
بگو برای ظهور شما چه باید کرد
دلم ز کثرت غفلت ز یاد تو مرده
بدون ذکر آب بقا چه باید کرد
عجیب شهر دل آشفته پر از کدورت شد
نمانده مهر و خلوص و صفا چه باید کرد
شکست عهد من و قلب پاک تو با هم
مرا بخوانی اگر بی وفا چه باید کرد
کبوتر حرم خیمهگاه تو نشدم
چه شد که ماندهام از تو جدا چه باید کرد
اجل اگر برسد رخصتم نفرمایی
برای رفتن تا کربلا چه باید کرد
به سینهای که شکسته چه مرهمی داری
برای آنکه بگیرد شفا چه باید کرد
تو را به نالهی زهرا تو را به اشک علی
برای یاری حق شما چه باید کرد
صنف لباس فروش ها - 1390/2/15- زیارت عاشورا - فاطمیه - حاج منصور ارضی
دگران را نگران کرده غم هجرانت
چه رسد بر جگر سوختهی یارانت
درد دادی که تو را هیچ زمان گم نکنم
دست تقدیر خدا کرده مرا حیرانت
بی غم دوست مسلمانی ما بی نمک است
خوب شد من ز غم و درد شدم نالانت
کولهباری که ندارم به وصالت برسم
توشهام هست همین ذکر گهربارت
گوشهی خیمهات انگار برایم جایی است
من کجا و این همه لطف و کرم و احسانت
آب از دیده بپاشم به قدومت، برگرد
ای شده مادر دلسوختهات گریانت
این همه لطف به من داری و من ناشکرم
باز هم دم زنم از داغ غم و هجرانت
بارها نام مرا بین قنوتت بردی
این همه نیمهی شب خسته نکن دستانت