دگران را نگران کرده غم هجرانت
چه رسد بر جگر سوخته‎ی یارانت

درد دادی که تو را هیچ زمان گم نکنم
دست تقدیر خدا کرده مرا حیرانت

بی غم دوست مسلمانی ما بی نمک است
خوب شد من ز غم و درد شدم نالانت

کوله‎باری که ندارم به وصالت برسم
توشه‎ام هست همین ذکر گهربارت

گوشه‎ی خیمه‎ات انگار برایم جایی است
من کجا و این همه لطف و کرم و احسانت

آب از دیده بپاشم به قدومت، برگرد
ای شده مادر دلسوخته‎ات گریانت

این همه لطف به من داری و من ناشکرم
باز هم دم زنم از داغ غم و هجرانت

بارها نام مرا بین قنوتت بردی
این همه نیمه‎ی شب خسته نکن دستانت

موضوعات: مناجات با امام زمان, فاطمیه  لینک ثابت



[پنجشنبه 1390-02-15] [ 08:45:00 ق.ظ ]