سرگشته را دیار غریب و وطن یکی ست
سرهای مست را نی و طشت و بدن یکی ست
همچون حبیب جان بده پیش از شهادتت
صد بار مرگ در نظر ممتحن یکی ست
آری اگر حسین به عالم یگانه هست
سوگند بر خدای احد، ربّ من یکی ست
در پیش چشم فاطمه منصب ملاک نیست
مداح و کفش جفتکن و سینهزن یکی ست
زینب به جان خرید بلاهای خانه را
یعنی کسای روی سر پنج تن یکی ست
هر چند بی حرم این خانواده داشت
اما در این میان فقط بی کفن یکی ست
آمیخت خون لاله به خون گل حسن
بنگر به قتلگاه حسین و حسن یکی ست
غارت نشد به زعم من از تن لباس او
کز لطف نعلها تن با پیرهن یکی ست
فرقی نمیکند به کجا نیزه میزنند
در چشم خصم سینه و قلب و دهن یکی ست
ادامه مطلب :
شب آخر بمان دور و بر من
بمان در قاب چشمان تر من
نگاهم خیره شد بر حنجر تو
نگاهت خیره شد بر معجر من
ندارم چارهای جز آه و زاری
مرا دق میدهد این بیقراری
نگو این آخر عمری عزیزم
مرا دست غریبه میسپاری
گرفتی ذکر استرجاع بر لب
وصیت میکنی حالا به زینب
مگر فردا چه می آید سر تو
سراغ پیرهن میگیری امشب
خبرهایی رسیده وای زینب
که قد من خمیده وای زینب
من و دستان بسته وای عباس
تو و رأس بریده وای زینب
[شنبه 1396-07-08] [ 11:15:00 ب.ظ ]