خدا صبرت دهد در ماتم جدّ غریب خود
تسلی می دهی خود را تو با صبر و شکیب خود
برای قطرههای اشک تو ای کاش میمردم
هزاران درد داری و خودت هستی طبیب خود
تو را سوگند بر «أمن یجیب» عمه مضطر
دعایش را اجابت کن که میجوید مجیب خود
امام خویش را میخوانی و لبیک میگویی
همانگونه که او میخواند از مقتل حبیب خود
به یاد کام عطشانش یقینا تشنه کامی تو
کنی سختی عاشورای جدّت را نصیب خود
شنیدم سینهات سنگین شود در روز عاشورا
حسینت میدهد مرهم به عطر بوی سیب خود
برای خیمهی آتش گرفته سخت میسوزی
که با اشکت کنی خاموش در سینه لهیب خود
ز پلک زخمی چشم رضا هم میتوان فهمید
روایت میکند این روضه با ابن شبیب خود
امان از لحظه ای که در کنار پیکر اکبر
به دستانش گرفت آقای ما «شیب الخضیب» خود
رسد گاهی صدای یا غیاث المستغیثینش
و گاهی میدهد بر خاک ها «خدّ التّریب» خود
بیا آقا که گیری انتقام خون مظلومان
بیا آقا به حق نالهی جدّ غریب خود
[یکشنبه 1396-07-09] [ 08:41:00 ق.ظ ]