فقیر محض رسیدم به پات محتاجم / تصدّقی که ز کل جهات محتاجم
غریق نفسم و در حال دست و پا زدنم / کسی نیامده بهر نجات محتاجم
سخن زیاد ولی حال عرض حاجت نیست / قلم که هست به قدری دوات محتاجم
مرا رفیق خودت کن به عافیت برسم / محل بده که به این التفات محتاجم
برای خلوتِ قبری که پیش رو دارم / به باقیات پر از صالحات محتاجم
برای رد شدنم از صراط میترسم / برای رد شدنم از صراط محتاجم
نه اینکه دین به زکاتم نیاز دارد، نه / که من به دادن خمس و زکات محتاجم
لبم هوایی بوسیدن ضریح رضاست / تو شاهدی که به طعم نبات محتاجم
برای سفرهی افطار نان نمیخواهم / فقط به کاسهای آب فرات محتاجم
به اقتدای تن شاه وقت جان دادن / کفن که نه به حصیر دهات محتاجم
[یکشنبه 1394-04-14] [ 10:37:00 ق.ظ ]