عهد بستم که دگر یار تو باشم حتما / بندهی خوب و سزاوار تو باشم حتما
گر چه این بارِ کجم را به تو دادم ولی / ننوشتم که سربار تو باشم حتما
باز هم گرمی آغوش شما هست که من / گاه شرمندهی رفتار تو باشم حتما
درد من را احدی غیر خودت درک نکرد / مونسم باش که بیمار تو باشم حتما
گره کور مرا باز نکن از سرِ خود / نذر دارم که گرفتار تو باشم حتما
طلب مغفرتم را بدهی یا ندهی / خِیرم این است بدهکار تو باشم حتما
میکِشانی اگر تو این طرف و آن طرفم / دوست دارم که سرِ کار تو باشم حتما
به تو و کهف تو امید نبندم، چه کنم؟ / بده راهم سگ دربار تو باشم حتما
روز محشر نشوم معطل احسان کسی / فاطمه گفته خریدار تو باشم حتما
ساکن شهر حسینت شدهام تا بپذیری / زینت کوچه و بازار تو باشم حتما
به دو تا مشک اباالفضل قسم من باید / روضهخوان دم افطار تو باشم حتما
علم و دست من افتاد ولی گریه نکن / مادرم گفته علمدار تو باشم حتما
آرزو داشتم عمری خود من زائرِ آن / مادر دست به دیوار تو باشم حتما
ادامه مطلب :
تا به هم ریخت تنم، لشکر تو ریخت به هم / حرمت ریخت به هم خواهر تو ریخت به هم
خواهرت آب شد و آب شدم بر سر نی / دخترت خورد زمین مادر تو ریخت به هم
[شنبه 1394-04-13] [ 05:13:00 ق.ظ ]