پانزده شب سر سجّاده تو را خواستهام / در مناجات خدا را ز خدا خواستهام
مسجد جامع قلبم حسینیه (حسنیه) شده است / این تو هستی که فقط بین دعا خواستهام
ته بشقاب تو یک عمر برایم کافیست / من از این خردهی نان، نان و نوا خواستهام
لیلة القدر مرا زودتر آماده کنید / قدر را در شب میلاد شما خواستهام
امشب از لحظهی افطار به نام حسنم / ایها الناس بدانید غلام حسنم
مینویسم شرف دامن کوثرها تو/ کرم محض تو گنجینهی برترها تو
حسنی زاده شدهام پس حسنی میمیرم / مهد من تا لحدم اول و آخرها تو
میشوم مستمع هر شب منبرها من / میشوی زمزمهی هر شب منبرها تو
دیگ این خانه گواه است کریمی تو را / سفرهی نذری هر سالهی مادرها تو
خشکسالیست ولی سفرهی رحمت باز است/ در این خانه روی ما همه ساعت باز است
باز خم کرده حضورت کمر دشمن را / دفع کن مثل همیشه خطر دشمن را
میروی میمنه از میسره برمیگردی / بیشتر ساختهای دردسر دشمن را
جمل روز جمل پای تو خواهد افتاد / پس به نیزه بکش آخر جگر دشمن را
گذر تیغ تو یکبار که افتاد به دشت / به زمین ریخت هزاران نفر دشمن را
تب شمشیر تو آتش به خوارج زده است / لشگری پا به فرارست حسن آمده است
ادامه مطلب :
عابری غُربتیام بار مرا میگیری / جلوی زحمت بسیار مرا میگیریسود کردم همهی زندگیام را با تو / تو همیشه ضرر کار مرا میگیری
روزه شیرینی محض است در آن وقت که / رطب سفرهی افطار مرا میگیری
وقت من صرف تماشای جمالت شده است / فرصت رفتن بازار مرا میگیری
سگ این کهف شدم تا به تو منسوب شوم / لقمه نانی بده تا توبه کنم خوب شوم
کاش میشد که به من پیرهنت را بدهی / قدری از حُسنِ حَسن در حَسنت را بدهی
یوسف مصر پیاده به حجاز آمده است / تا به او هم کمی از عطر تنت را بدهی
در رکوع تو مزاحم شدهام تا اینبار / تو به این دست عقیق یمنت را بدهی
خاک من خاک بقیع است چه باید بکنم / تا گذرنامهی من در وطنت را بدهی
سرو در محضر تو آمده و خم رفته / زیر دِین رمضان تو محرم رفته
سالها گریه به تنهایی حیدر کم نیست / سوختن پای غم سورهی کوثر کم نیست
بعد زهرا به در خانه نگاه تو نخورد / درد هجری که کشیدی تو از این در کم نیست
کودکی بودی و با دست کسی پیر شدی / گذر از کوچه و سرگیجهی مادر کم نیست
مسجد شهر تو را از نفس انداخته است / ماتم سبّ علی بر روی منبر کم نیست
زهر انگار بهانهست که راحت بشوی / راحت از این همه آزار و اذیّت بشوی
[جمعه 1394-04-12] [ 05:08:00 ق.ظ ]