مسجد ارک - 1396/7/8- شب دهم (عاشورا) محرم ـ حاج منصور ارضی
سرگشته را دیار غریب و وطن یکی ست
سرهای مست را نی و طشت و بدن یکی ست
همچون حبیب جان بده پیش از شهادتت
صد بار مرگ در نظر ممتحن یکی ست
آری اگر حسین به عالم یگانه هست
سوگند بر خدای احد، ربّ من یکی ست
در پیش چشم فاطمه منصب ملاک نیست
مداح و کفش جفتکن و سینهزن یکی ست
زینب به جان خرید بلاهای خانه را
یعنی کسای روی سر پنج تن یکی ست
هر چند بی حرم این خانواده داشت
اما در این میان فقط بی کفن یکی ست
آمیخت خون لاله به خون گل حسن
بنگر به قتلگاه حسین و حسن یکی ست
غارت نشد به زعم من از تن لباس او
کز لطف نعلها تن با پیرهن یکی ست
فرقی نمیکند به کجا نیزه میزنند
در چشم خصم سینه و قلب و دهن یکی ست
مسجد ارک - 1396/7/8- روز نهم (تاسوعا) محرم ـ حاج منصور ارضی
آن کسانی که کمی هم خرج هیأت میکنند
در حقیقت با ابوفاضل شراکت میکنند
یک غذای نذری از هیأت به خانه میبرند
سفرهی خالی خود را غرق برکت میکنند
باز قلکها شکست و طبل و سنج آماده شد
بچهها در بین هر کوچه قیامت میکنند
یادشان رفته که ده ماه است بین بسترند
پیرزنها با عصا در روضه خدمت میکنند
خستگی روضه در میآید از تنهای ما
وقتی آل الله احساس رضایت میکنند
میشود دفع بلا از مردم و از شهر ما
روضه خوانها تا دو خط ذکر مصیبت میکنند
عدهای گمنام میآیند در زیر خیمه و
در میان گریهها نذر شهادت میکنند
وقت گریه زیر پرچم مستجاب الدعوهای
هر چه میخواهی بگو فورا اجابت میکنند
پس چه شد ویزای من آقا خودت کاری بکن
باز هم از اربعین دارند صحبت میکنند
تو مگر قرآن نخواندی پیش اینها پس چرا
با وضو دارند در گودال ذبحت میکنند
صنف لباس فروش ها - 1396/7/8- زیارت عاشورا - روز نهم محرم - حاج منصور ارضی
من با غم جدّ غریبت آشنا هستم
مانند تو غرق عزای کربلا هستم
میبینم از لطف تو عمق روضه را گاهی
با قلب تو آئینهدار روضهها هستم
دستم نگیری دور از راه تو میمانم
با تو فقط سرمایهدار هل أتی هستم
تا سر به راهم ای گل زهرا قبولم کن
در معرض خوف و خطر، جرم و خطا هستم
هیأت نیایم بی گمان یک روزه میمیرم
من زنده از خاک کف پای شما هستم
عمری ست در راه شما «یا لیتنا» گفتم
دارم امید اینکه شهید نینوا هستم
تنها نه من مشغول دعا و گریه و نوحه
آماده یاری به میدان بلا هستم
جان عمو عباس چشمان مرا پر کن
مسکینم و در کوی آن سقا، گدا هستم
دست مرا در دستهای گرم خود بگذار
من طفل سرگردان کوی «هل أتی» هستم
گم می شوم آقا ز چشمت گر بیافتم من
محتاج لطف گوشهی چشم رضا هستم
حالا گریز شعر من یک حنجر پاره است
من روضه خوان مجلس «خیر النسا» هستم
گویند تو از گوشهی گودال میدیدی
ارباب می فرمود من خون خدا هستم
صورت به خاک گرم مقتل داشت و میگفت
رحمی کنید ای قوم سبط مصطفی هستم
مسجد ارک - 1396/7/7- شب نهم (تاسوعا) محرم ـ حاج منصور ارضی
اشکی شود جاری جوابش با حسین است
روضه به پا شد هر کجا آنجا حسین است
نامش که میآید به هم میریزد عالم
نامی که هر دم میکند غوغا حسین است
بر دل نباشد ترسی از فردای محشر
آنکه شفاعت میکند فردا حسین است
از روز اول تا ابد هستیم سائل
از ابتدا تا انتها آقا حسین است
لطفش همیشه شامل حال گدا شد
قطره صفت هستیم تا دریا حسین است
محشور میگردد هر آن کس با مُحبّش
معشوق و محبوب و عشق ما حسین است
مشکل گشای مشکلات سخت تنها
از پردهی دل ذکر أدرکنا حسین است
حتی بهشتی را که سبحان وعده داده است
رمز ورودش گفتن یک یا حسین است
تحریف گشته قصهی لیلی و مجنون
مجنون قصه زینب و لیلا حسین است
آن کس که بی سر بود اما باز بخشید
انگشت و هم انگشتر خود را حسین است
زهرا کنارش بود در تنگی گودال
حاشا بگویم بی کس و تنها حسین است
«اهل القُری» آقای ما را دفن کردند
عریان تنی که ماند در صحرا حسین است
شبهای جمعه کربلا باب الکرامة است
فریادهای حیدر و زهرا حسین است
صنف لباس فروش ها - 1396/7/7- زیارت عاشورا - روز هشتم محرم - حاج منصور ارضی
چقدر از غم هجران جگر کباب شدیم
نیامدی و عکس بین قاب شدیم
شکستهایم دلت را حلال کن ما را
تو گریه کردی و ما از خجالت آب شدیم
کسی به غیر تو اصلا به ما جواب نداد
زدیم هر درِ دیگر، فقط جواب شدیم
نگو ز آتش دوزخ برای منتظران
که از ندیدن تو سالها عذاب شدیم
ببخش اگر که تو بودی و باز کج رفتیم
کنار آب گرفتار هر سراب شدیم
دعای خیر تو بوده اگر که گریه کنیم
تو لطف کردی و ما سینهزن حساب شدیم
مگر حسین بسازد ز مرحمت ما را
برات را بده آقا که بد خراب شدیم
به یاد صورت آقا که شد خضاب از خون
ز خون دیدهی خود شب به شب خضاب شدیم
مسجد ارک - 1396/7/6- شب هشتم محرم ـ حاج منصور ارضی
اراده کرده خدا جاودان شود غم تو
بهشت واقعی ماست بزم ماتم تو
هزار سال عبادت نمیرسد هرگز
به اشک سینهزنان در شب محرم تو
دو قطره گریه برای تو کرد و رفت بهشت
از آن به بعد شد آدم همیشه آدم تو
نماز خواندنم از برکت عزای تو بود
مرا خرید خداوند زیر پرچم تو
بگیر دست مرا در شلوغی محشر
حساب کردهام آقا به قول محکم تو
سه چار ساله که بودم برات سینه زدم
ز کودکی به لبم بود اسم اعظم تو
چه بد چه خوب سر سفرهی تو مهمانم
خداست مشتری این بساط در هم تو
کسی که رفته زیارت خودی این خانه است
کسی که رفته زیارت شده است محرم تو
کجاست احمد مختار تا نظاره کند
کسی نشسته روی پیکر مُکرم تو
صنف لباس فروش ها - 1396/7/6- زیارت عاشورا - روز هفتم محرم - حاج منصور ارضی
تا کی غریبانه در این کنعان بمانم
در انتظار دیدنت گریان بمانم
تا کی من قحطی زده بین بیابان
محروم از باریدن باران بمانم
خیلی زیادی در این دوران هجران
نگذار بیش از پیش در خسران بمانم
وقتی دلت را با گناهانم شکستم
حق من است آواره و حیران بمانم
ای وای اگر بی درد هجرانت بمیرم
ای وای اگر در جهل خود پنهان بمانم
بالاتر از بی دردی اصلا محنتی نیست
من دوست دارم بی سر و سامان بمیرم
مشتم همینکه باز شد آواره گشتم
باید همیشه دست بر دامان بمانم
ریزه خورت هستم، به من نفرین اگر که
خیره به دست لطف این و آن بمانم
بین حسینیه فقط جریان گرفتم
تا آخرش بگذار تا در این جریان بمانم
خواب و خوراکم درد دوری از حرم شد
تا کی به فکر مرقد جانان بمانم
پیراهنش غارت شد و باید همیشه
گریه کن آن پیکر عریان بمانم