منی که روز و شب از اشک، چاره می نوشم
دلم گرفته از این روزهای خاموشم
فراغتی که فراق تو را ز پی دارد
هزار مرتبه سنگینتر است بر دوشم
بهار می رسد از راه آن زمانی که
رسد ز کعبه «انا المهدی» تو بر گوشم
سیاهی دلم از تو اگرچه دورم کرد
میان روضه ولی با تو زود می جوشم
بدون روضه ببین دستهای سینه زنم
گرفته زانوی غم را میان آغوشم
هزار شکر که تا چند سال عیدم را
برای مادرت از ابتدا سیه پوشم
بقیع، گریه کن روضههای مادر توست
کنار تربت زهرا مکن فراموشم
[چهارشنبه 1391-01-16] [ 06:38:00 ب.ظ ]