صنف لباس فروش ها - 1396/7/7- زیارت عاشورا - روز هشتم محرم - حاج منصور ارضی
چقدر از غم هجران جگر کباب شدیم
نیامدی و عکس بین قاب شدیم
شکستهایم دلت را حلال کن ما را
تو گریه کردی و ما از خجالت آب شدیم
کسی به غیر تو اصلا به ما جواب نداد
زدیم هر درِ دیگر، فقط جواب شدیم
نگو ز آتش دوزخ برای منتظران
که از ندیدن تو سالها عذاب شدیم
ببخش اگر که تو بودی و باز کج رفتیم
کنار آب گرفتار هر سراب شدیم
دعای خیر تو بوده اگر که گریه کنیم
تو لطف کردی و ما سینهزن حساب شدیم
مگر حسین بسازد ز مرحمت ما را
برات را بده آقا که بد خراب شدیم
به یاد صورت آقا که شد خضاب از خون
ز خون دیدهی خود شب به شب خضاب شدیم
صنف لباس فروش ها - 1396/7/6- زیارت عاشورا - روز هفتم محرم - حاج منصور ارضی
تا کی غریبانه در این کنعان بمانم
در انتظار دیدنت گریان بمانم
تا کی من قحطی زده بین بیابان
محروم از باریدن باران بمانم
خیلی زیادی در این دوران هجران
نگذار بیش از پیش در خسران بمانم
وقتی دلت را با گناهانم شکستم
حق من است آواره و حیران بمانم
ای وای اگر بی درد هجرانت بمیرم
ای وای اگر در جهل خود پنهان بمانم
بالاتر از بی دردی اصلا محنتی نیست
من دوست دارم بی سر و سامان بمیرم
مشتم همینکه باز شد آواره گشتم
باید همیشه دست بر دامان بمانم
ریزه خورت هستم، به من نفرین اگر که
خیره به دست لطف این و آن بمانم
بین حسینیه فقط جریان گرفتم
تا آخرش بگذار تا در این جریان بمانم
خواب و خوراکم درد دوری از حرم شد
تا کی به فکر مرقد جانان بمانم
پیراهنش غارت شد و باید همیشه
گریه کن آن پیکر عریان بمانم
صنف لباس فروش ها - 1396/7/5- زیارت عاشورا - روز ششم محرم - حاج منصور ارضی
الا امام مبینم سلام آقا جان
امیر خیمه نشینم سلام آقا جان
محرم است و دلم با غم شماست عجین
ز سوز قلب غمینم سلام آقا جان
به نالههای سحرهای غرق روضهی تو
ز نالههای حزینم سلام آقا جان
اگر که دست ولایت نبود میمُردم
تویی به روضه مُعینم سلام آقا جان
خدا به داد دل بیقرار تو برسد
غم تو هست قرینم سلام آقا جان
ز غم چه بر سرت آید به روز عاشورا
که تاب نیست ببینم سلام آقا جان
سر حسین شکسته ولی انگار
شکسته سنگ، جبینم سلام آقا جان
شبیه تو صباح و مساء می گریم
دعای توست، چنینم سلام آقا جان
بیا که کرب و بلا منتظر به قدومت
شه زمان و زمینم سلام آقا جان
بیا که هیئت ما پر ز محسن حججی ست
مرا دعاست همینم سلام آقا جان
برای یاری روز ظهور در صف رزم
تو خود مرا بگزینم سلام آقا جان
صنف لباس فروش ها - 1396/7/4- زیارت عاشورا - روز پنجم محرم - حاج منصور ارضی
آن کس که سالهاست طلبکار ما شده
در وقت مشکلات خودش یار ما شده
هر جا قرار بود بیافتیم به قعر چاه
خیر دعای یار نگهدار ما شده
عمری ست پای غفلت ما غصه میخورد
با او چه کردهایم گرفتار ما شده
رحمت بر آن طبیب که حالش به حال ماست
دل بیقرار این دل بیمار ما شده
یک روز فکر توبه و روزی پی گناه
این سرنوشت حال اسف بار ما شده
ما که براش مَحرم اسرار نیستیم
اما همیشه مَحرم اسرار ما شده
امضاء زد و زیارت جدّش به ما رسید
آقا چقدر بانی دیدار ما شده
هر خط ناحیه سند سوز قلب اوست
جمله به جمله آتش نیزار ما شده
«شیب الخضیب» گفته زمین و زمان گرفت
زهرا «بنیّ» گفت دوباره زبان گرفت
صنف لباس فروش ها - 1396/7/3- زیارت عاشورا - روز چهارم محرم - حاج منصور ارضی
قسم به ماه عزا تکسوار میآید
به انتقام حسین آشکار میآید
ز بام کعبه ندا میدهد «أنا المهدی»
به حجةبن الحسن ذوالفقار میآید
قسم به سجدهی ظهر امام عاشورا
عزیز فاطمه با اقتدار میآید
به بند بند جدای مقطع الاعضاء
به عضو عضو بریده که یار میآید
به استخوان شکسته، به دست بی انگشت
شفا دهندهی این انکسار میآید
به پیکری که به زیر سمّ ستوران رفت
برای یاری او شهسوار میآید
به بیقراری زینب به اشک چشمانش
دوای درد دل بیقرار میآید
قسم به موی پریشان دختر زهرا
نظام بخش فلک در دیار میآید
به اشک صبح و مساء چهارده معصوم
قسم که مرهم لیل و نهار میآید
ز غصه هر که گریبان درید جا دارد
که اشک دیدهی او زار زار میآید
برای آمدنش کار باید کرد
وگرنه با گله از ما نگار میآید
خدا نکرده مبادا ببینم از بدیام
سرشک دیدهی آن گلعذار میآید
صنف لباس فروش ها - 1396/7/2- زیارت عاشورا - روز سوم محرم - حاج منصور ارضی
در هوای وصال در به درم
شاهدم گریه زاری سحرم
جگرت خون شده ز غفلت من
من هم از غصهی تو خون جگرم
اذن داخل شدن که نیست مرا
از در خیمهی تو میگذرم
خبرت آنقدر نمیآید
تا به دیوار میخورد خبرم
یک سلام و علیک هم کافی ست
حالی از من بپرس ای پدرم
بی کسم ای کس همه عالم
به خدا خالی است دور و برم
نده دست کسی مرا آقا
که دخیل تو اَند بال و پرم
به همین روضههای ناحیه ات
یک سفر پیش جدّ خود ببرم
تو که هر شب مسافر حرمی
برسان این حقیر را به حرم
بین مقتل چهارده قرن است
مادری داد میزند پسرم
صنف لباس فروش ها - 1396/7/1- زیارت عاشورا - روز دوم محرم - حاج منصور ارضی
وقتی که یادت نیستم بی اعتبارم
وقتی به تو ایمان ندارم بیقرارم
الحق و الانصاف کم فکر تو هستم
از بس بر این نفس وامانده دچارم
شاید که از چشم تو افتادم که اینطور
دیگر زمان معصیت بی اختیارم
با غفلتم سرمایه ام سوخت
رحمی نما آتش گرفته کوله بارم
باشد بزن اما دگر رو برنگردان
شرمنده ام من از گناه بیشمارم
دیدی پشیمانم به آغوشم کشیدی
دیدم غریق رحمت پروردگارم
گرچه برایت نوکر خوبی نبودم
با این همه جدّ شما را دوست دارم
من که نشد یکبار پیش تو نشینم
شاید زمان روضه بنشینی کنارم
رو به برادر خواهری با گریه می گفت
با رفتنت آتش زدی بر روزگارم
ای کاش می شد بوسه از رویت بگیرم
قاری قرآنم، عزیزم، نی سوارم