وقتی که یادت نیستم بی اعتبارم
وقتی به تو ایمان ندارم بیقرارم
الحق و الانصاف کم فکر تو هستم
از بس بر این نفس وامانده دچارم
شاید که از چشم تو افتادم که اینطور
دیگر زمان معصیت بی اختیارم
با غفلتم سرمایه ام سوخت
رحمی نما آتش گرفته کوله بارم
باشد بزن اما دگر رو برنگردان
شرمنده ام من از گناه بیشمارم
دیدی پشیمانم به آغوشم کشیدی
دیدم غریق رحمت پروردگارم
گرچه برایت نوکر خوبی نبودم
با این همه جدّ شما را دوست دارم
من که نشد یکبار پیش تو نشینم
شاید زمان روضه بنشینی کنارم
رو به برادر خواهری با گریه می گفت
با رفتنت آتش زدی بر روزگارم
ای کاش می شد بوسه از رویت بگیرم
قاری قرآنم، عزیزم، نی سوارم
ادامه مطلب :
از ابتدای راه دایم بیقرارم
حق دارم آخر مادرم، دلشوره دارم
گرما کشیدن روزها بسیار سخت است
با شیرخواره در بیابان کار سخت است
هر وقت با عزت به محمل می نشینم
هی ذکر می گویم بلا دیگر نبینم
اصلا بلا باشد علی اکبر که دارم
وقت خطرها، ساقی لشکر که دارم
چشم غریبه تا سوی محمل بیافتد
کارش به شمشیر ابوفاضل بیافتد
زینب دلش لبریز از حس غرور است
در خیمه ها هر چیز میخواهی جور است
پوشیه کافی و چادر و معجر فراوان
در دست و گوش بچه ها زیور فراوان
از لطف سقا مشک ها لبریز آبند
مثل فرشته بچه ها آرام خوابند
شکر خدا خورشید هم ما را ندیده
آقا خودش سایه سر ماها کشیده
از معنی این سرزمین هم ترس دارم
کرب و بلا یعنی من از غم ترس دارم
میترسم از سرنیزه ها از طبل هاشان
میترسم از خار مغیلان بیابان
می ترسم این معصومه ها تنها بمانند
یک یک به زیر سم مرکبها بمانند
میترسم از ذبحی که با تکبیر باشد
طفلم به جای شیر سهمش تیر باشد
ای وای از آن نحری که خنجر کند باشد
سهم عقیله حرفهای تند باشد
ای وای از آن روزی که یک لشکر بخندد
نامحرمان دستان زینب را ببندند
روزی نیاید چشمها ما را ببیند
زینب سلام الله علیها را ببیند
ای کاش جای قحطی چادر نباشد
یعنی سکینه از کسی دلخور نباشد
[شنبه 1396-07-01] [ 07:29:00 ق.ظ ]