بی سر و پایی رسیده بر در میخانه ات
سوخته بین گناهانش پر پروانه ات

من کی ام بیچاره ات آواره ات دیوانه ات
پس قبولم کن بیایم گوشه ی ویرانه ات

دختر زهرای مرضیه که زهرای منی
هر چه ام بالا بیایم باز بالای منی

صد گره بر کار خود انداختم حل کن مرا
عرض حاجت میکنم شرح مطول کن مرا

پشت هم در میزنم خیلی معطل کن مرا
بر حسین فاطمه خانم محول کن مرا

گفتمت باری تعالی این جهالت نیست که
تو خدای عالمی اصلا سه ساله ات نیست که

ضربه هایی فرصت یکبار آهت را گرفت
پنجه ها مثل خسوفی روی ماهت را گرفت

پنجه ها مثل خسوفی روی ماهت را گرفت
بشکند دستی که هر شب سرپناهت را گرفت
ای بسوزد ضجر که سوی نگاهت را گرفت

دستهای کوچکت زخمی شده در سلسله
کشت ما را روضه ی جاماندنت از قافله

گفتی ای نیزه نشین آیا تویی بابای من
خوب شد که آمدی در لیلة الاسرای من

خرد شد زیر هجوم نیزه داران پای من
بر زمین خوردم ولی تو سنگ خوردی جای من

شمر با لحن بد خود بر همه میتاخت وای
دختر شامی تو را هم دست می انداخت وای

روضه ام را سخت و آسانش کنی سوزانده اند
دخترت می خواست سامانش کنی سوزانده اند

رو نمانده تا که درمانش کنی سوزانده اند
مو نمانده تا پریشانش کنی سوزانده اند

آمدی پیشم ولی دیر آمدی دیر آمدی
آمدی حالا که دلبندنت شده پیر آمدی

 

موضوعات: روضه, مسجد ارک  لینک ثابت



[چهارشنبه 1399-07-02] [ 10:24:00 ب.ظ ]