معصیت بود که سوزاند عبادات مرا / برنگرداند به من حس مناجات مرا
ناگزیر است گدا دم ز عطایت بزند / نیمه شب عبد گنهکار صدایت بزند
خسته و بیکسم و غربت یک شهر بس است / بیپناه آمدهام طرد نکن قهر بس است
با امید آمدهام شاه فقیرم چه کنم؟ / ترسم این است گنهکار بمیرم چه کنم
من شب اوّل قبرم چه حسابی دارم؟/ گر بپرسند چه داری چه جوابی دارم؟
منم و وحشت قبری که ز هر سو برسد / کاش آن لحظه فقط ضامن آهو برسد
یاد دادند به ما وقت دعا سجده کنیم / «غافر الذنب» بخوانیم تو را سجده کنیم
مهر تو در دل ما هست نمیسوزانی / تو سری را که به سجده است نمیسوزانی
پوستی را که لطیف است نمیسوزانی / بدنی را که ضعیف است نمیسوزانی
تو پشیمان شدهها را که نمیسوزانی / جلوی حرمله ما را که نمیسوزانی
هر سحر وِرد زبانی تو، الهی العفو / ربّ شهر الرّمضانی، الهی العفو
[دوشنبه 1394-04-08] [ 04:09:00 ق.ظ ]