ز آستان تو دورم دلم پر آشوب است
گواه من به همین پلک های مرطوب است
فقط به خاطر تو آبرو به من دادند
چنان سگی که به اصحاب کهف منسوب است
ز من مخواه صبوری کنم به پای فراق
که صبر پای فراق تو کار ایوب است
دعای خیر تو باعث شده زمین نخورم
چقدر اینکه تو هستی کنار من خوب است
گرفته دیده ی ما را حجابی از ظلمت
نگار من پس صدها حجاب، محجوب است
بدون تو همه ی سال را عزاداریم
زمان دوری یوسف عزای یعقوب است
مرا درست کن و به وصال خود برسان
نمی رسد به وصالت دلی که معیوب است
عریضه دادم و گفتم مرا حرم بفرست
تمام حاجت من در عریضه مکتوب است
غریب کرب و بلا در میان گودال و
به روی پیکر او سنگ و آهن و چوب است
[جمعه 1396-06-31] [ 07:27:00 ق.ظ ]