هر دم از کوی تو آمد خبر سوختگان
خرجی بی کسیات شد جگر سوختگان
شب اینها سحر گریه هجران شده است
رنگی از خواب ندارد سحر سوختگان
درد اگر از تو بیاید همهاش خیر و خوشیست
مزد عشق است بلا، در نظر سوختگان
سوختند و همه را سوختهی خود کردی
میرسد تا همه عالم اثر سوختگان
مثل پرچم همه جا از تو حکایت دارند
سینهزن جمع شد دور و بر سوختگان
مسجد ارک، منا، فکه چه فرقی دارد
به کف پای تو افتاده، سر سوختگان
همهی عمر نشستند، ببینند تو را
گذری رد شو تو هم از گذر سوختگان
روز و شب از تو فقط کرب و بلا میخواهم
عتبات است تمام سفر سوختگان
جدت افتاد ز مرکب همگی افتادند
سپرش رفت به غارت، سپر سوختگان
[جمعه 1395-07-16] [ 08:21:00 ق.ظ ]