چرا ز یار در این قلبها نشانی نیست
برای گفتن ناگفته ها زبانی نیست
همیشه صاحب خانه نظر به در دارد
فدای بی کسی اش هیچ مهمانی نیست
دگر به خانه ی ما سر نمیزند آقا
فضای خانه ی ما حیف آسمانی نیست
برای هر کس و ناکس نفس زدیم اما
نفس کشیدن ما صاحب الزمانی نیست
امان ز فقر معارف چرا نمی فهمیم
که در شراکت با دست او زیانی نیست
بیا زمان جوانی به درد او بخوریم
زمان پیری ما که دگر توانی نیست
به یار ما برسانید کربلا بدهد
خدا نکرده نگوید که کاروانی نیست
به کربلا نرسم شرمسار زهرایم
به کربلا نرسم برگه ی امانی نیست
[دوشنبه 1398-06-18] [ 08:45:00 ق.ظ ]