باید از بندگیِ تو به خدایی برسیم
بعد از این حصر کشیدن به رهایی برسیم
بی طبیبانگی تو به خدا، ممکن نیست
بعد یک عمر دویدن به دوایی برسیم
بی خودی بود اگر سعی و تلاشی کردیم
بی نگاه تو محال است به جایی برسیم
مگر از جانب تو فیض عظیمی برسد
ما هم از دولت وصلت به نوایی برسیم
چشم ما را به قدومت متبرک کن تا
از غبار کف پایت به بهایی برسیم
انبیا پشت در خانهی تو منتظرند
ما که هستیم دگر بهر گدایی برسیم
شاعری خوب بلد نیستم اما آخر
ادب این نیست که ما هم به عبایی برسیم
جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان، شادی روح امام و شهدا و سلامتی رهبر عزیز صلوات
ادامه مطلب :
دست از سرم بردار ای ملعونه همسر
بگذار کنج حجره در غربت بمیرم
بر هم مزن با هلهله حال عروجم
ای بی حیا بگذار با عزت بمیرم
خواهم که با همین حال پریشان
پا در میان روضه ی جنت گذار
با یاد روی خاکی جدّ غریبم
صورت به خاک حجره با حسرت گذارم
عیبی ندارد آب هم بر من حرام است
با اینکه من نور دل خیر النسائم
عطشان بمیرم بهتر از یک جرعه آب است
من زادهی لب تشنهی کرب و بلایم
دیگر رها کن حیله و مکر و جفا را
من را به دست غصه و آلام بسپار
در را به روی نعش من وا کن که مردم
بی سر صدا جسم مرا بر بام بسپار
بد جور خورده این سر و صورت به پله
وقتی کنیزان روی بامم می کشاندند
بال کبوترهای عاشق باز شد ای کاش
در کربلا خود را به جدّم می رساندم
من یاد گودالم ولی جدّ غریبم
این قتلگاه من شبیه کربلا نیست
از شادی جان دادن بیرون ز مقتل
کف میزنند اما خبر از نیزه ها نیست
تو زیر سم اسبها جان هدیه کردی
من گوشه ی این حجره ی در بسته آقا
من پیکرم یکبار هم نیزه نخورده
تو استخوانهایت همه بشکسته آقا
آری تو را جمع اراذل سر بریدند
من سر به پیکر دارم و شرمنده هستم
تو حنجرت شد پاره پاره زیر خنجر
من باز هم سر دارم و شرمنده هستم
تو نازدانه در خرابه دیدی اما
من نازدانه دیده ام در ناز و نعمت
تو نازدانه دیدی و سیلی به دختر
من دخترم را دیده ام تنها به محنت
تو تا چهل منزل سرت بر نیزه ها رفت
من سر به دامان پسر دارم عزیزم
تو چند مُهر سنگ بر پیشانی ات هست
من مهر دستان پدر دارم عزیزم
تو مادرت زهرا صدا می زد بُنیّ
من بر سر خود سایه ی مادر ندارم
تو مثل زینب غصه خور داری حسین جان
تو گریه کن داری و من خواهر ندارم
[سه شنبه 1398-05-08] [ 07:54:00 ق.ظ ]