دخیل عشق را هر کس به پای یار میبندد
یقینا راه دل را بر روی اغیار میبندد
طریق عشق را بی زخم رفتن از محالات است
چه خوشبخت است آنکه بر کف پا خار میبندد
پی تذهیب نفست باش تا صاحب نفس گردی
بدون گردگیری آینه زنگار میبندد
تمام اعتبار نام مجنون بسته بر لیلاست
اگر دلداده نام خویش بر دلدار میبندد
اگر دنبال دریایی ز چشمه سار خواهش کن
ضرر کرده است آنکه دل به آب انبار میبندد
دلیل ناله ی نیمه شبی، آه سحرگاهی ست
سحر بار خودش را مومن بیدار میبندد
کمال چشمها در رفت و آمد کردن اشک است
عمارت گر شود متروکه، تار میبندد
بیا آقا برای مادرت روضه بخوان حالا
بخوان روضه که دارد مادر تو بار میبندد
تو گیر افتاده ای در کوچه ای که مادرت افتاد
مسیر بازگشتت را در و دیوار میبندد
علی آن دستمال زرد جنگ خویش را حالا
به روی زخم بال خانمی تب دار میبندد
کسی که ربنای او تعادل بخش عالم بود
قنوت خویش را این روزها دشوار میبندد
[شنبه 1398-10-14] [ 08:24:00 ق.ظ ]