تو طبیب دواری کِی کنی دل آزاری؟
میدهی شفا اما کشته مردهها داری
صد هزارها یار، جان به کف به فرمانت
ای وصیّ پیغمبر کِی غریب و بی یاری؟
یوسفی و کنعانهاست بیقرار دیدارت
با سپاهی از یعقوب، یک قرار دیداری
چشمها به راه تو، مانده بر نگاه تو
تا که یوسف زهرا کِی رسد به بازاری
ای دل غمین عرشت، خون عاشقان فرشت
کو برای جامانده دلبری خریداری
اشک دیدگان ما چشم خون فشان ما
شاهد و نشان ما از فراق دلداری
گرچه خواب غفلت هست، گرچه بزم عشرت هست
گوشه و کنار شهر مانده چشم بیداری
خیل رو سیه کم نیست، بستر گنه کم نیست
با وجود این غمها، هست خیل غمخواری
گرچه از گلهمندی گاه دیده میبندی
باز هم تو را هستند دوستان بسیاری
ما امیدواران را ناامید کِی سازیم
از وصال روی خود با دل گرفتاری
تو به پای عمری ما به پای تو کاهی
پس چگونه ما با تو کردهایم همکاری؟
گاه در دل روضه چون تو چشم تر داریم
جای این شکر باقیست باز دلخوشی داری
با کدام اشک آرام، میشود دل خونت
اشک بر رخ نیلی یا به زحم مسماری
بعد ازاین علی تنهاست مونسش فقط غمهاست
وای اگر فتد چشمش سوی خون دیواری
گریهی حسینش هست اشک زینبینش هست
وای از حسن وقتی گوشهای کند زاری
جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان، شادی روح امام و شهدا و سلامتی رهبر عزیز صلوات
[شنبه 1401-10-03] [ 08:26:00 ق.ظ ]