طلعت ممتحن، فقط زهراست
سایهی مؤتمن فقط زهراست
محور پنج تن فقط زهرا
همهی حرف من فقط زهراست
ما ز نخل علی رطب داریم
همه یا فاطمه به لب داریم
ما که بودیم؟ جز گدای درش
منتظرهای گوشهی نظرش
او که بود؟ اشک سائل سحرش
ربناهای چلّهی پدرش
باید از او پس از وضوها گفت
بعد او «بَعلِها بَنُوها» گفت
این عشیره که دُرّ یک صدفاند
همه هم مبدأند و هم هدفاند
گاه کرب و بلا، گهی نجفاند
قبلهگاه مناند و هر طرفاند
سایهی فاطمه است بر سر من
پسر فاطمه است رهبر من
ماه وقت طلوع او گم بود
صاحب آب و خاک و گندم بود
نان که میپخت فکر مردم بود
واقعا اسوه بود، خانم بود
هر شب از سهم خویش با مولا
به فقیران شهر نان میداد
ادامه مطلب :
کار میکرد و کار میکرد
و به علی افتخار میکرد
ز علی، غم شکار میکرد
فتنهها را مهار میکرد
مثل باباش سروری میکرد
خطبه میخواند و رهبری میکرد
گفت مردم، پس احترام چه شد؟
مصلحت پیشهها، قیام چه شد؟
بیعت و عهد با امام چه شد؟
مرتضی آمده سلام چه شد؟
در جواب انتقاد میکردند
به کتاب استناد میکردند
مثل قرآن کل آیاتش
فاطمه جاری است خیراتش
هم در آتش هم احتجاجاتش
پی امر ولیست اوقاتش
راستی ماجرای سیلی چیست؟
جرمِ زهرا، خدا وکیلی چیست؟
یک طرف خیر و یک طرف شر بود
آتش و دود بود و یک در بود
پشت آن در که بود؟ مادر بود
فاطمه پیش مرگ حیدر بود
گر چه او نقش بر زمین شده بود
بازویش پاسدار دین شده بود
حیدری بود و لشگری زخمی
صدفی بود و گوهری زخمی
بستری بود و مادری زخمی
سجده میکرد با سر زخمی
شیشه عطر نبی ترک خورده
پیش مردم زنی کتک خورده
[شنبه 1396-11-28] [ 10:29:00 ب.ظ ]