صنف لباس فروش ها -1394/12/11- زیارت عاشورا - حاج منصور ارضی
تقدیر ما هجر است دوری میکشد ما را
باید صدا زد لحظهی مردن مسیحا را
چشمان ما خیره به دست مردم دنیا
خرج همه جز یار کردیم تمنا را
آقا سرش خلوت شد و ما بیخیال اصلا
یکبار دنبالش نمیگردیم صحرا را
مجنون کجا و ما کجا؟ ما نیستیم عاشق
وقتی که گم کردیم دهها قرن لیلا را
خود خواسته بیمار بیماریم پردردیم
از غیر میگیریم جای او مداوا را
روزی به پایان میرسد چشم انتظاریها
حل میکند با پرچم سرخش معما را
درکربلا و در نجف، در طوس و سامرا
رفتیم از شوقش تمام این حرمها را
یک بستر بیبستری، یک چادر خاکی
هر ثانیه دوری زهرا کشت مولا را
جهت سلامتی امام زمان و مقام معظم رهبری و تعجیل در فرج امام زمان صلوات
صنف لباس فروش ها -1394/12/4- زیارت عاشورا - فاطمیه - حاج منصور ارضی
غربت کشیده آشنایش فرق دارد
آهش، صدایش، گریههایش فرق دارد
فهمیده هر کس ذرهای دوری چشیده
هجران زده حال و هوایش فرق دارد
گیرم که مجنون در مسیر عشق لیلا
طعنه شنید، اصلا برایش فرق دارد؟
بالش بسوزد ، سر برای شمع دارد
پروانه وادیِ فنایش فرق دارد
با من نگویید این قَدَر از طب و مرهم
بیماری هجران دوایش فرق دارد
پایان دلتنگیِ یعقوب است، یوسف
اما دل من ماجرایش فرق دارد
قلبی که خون شد از فراق حضرت دوست
“یابن الحسن آقا بیا “یش فرق دارد
لطف و کرم بر اغنیا فرقی ندارد
اما گدا خیلی برایش فرق دارد
چیزی ندارم غیرِ اشک و مهر زهرا
عشقِ نگار است و بهایش فرق دارد
بارِ محبت هر کسی برداشت، دینش
از ابتدا تا انتهایش فرق دارد
پرواز ما بسته به وِتر اهل بیت است
پربسته، رفتن تا خدایش فرق دارد
گمراه کن من را به زلف تابدارش
عاشق شدن هم ” اِهدنا “یش فرق دارد
سردابِ سامرا، سحر، با سینهزنها
سرگشته سرتاسر صفایش فرق دارد
زائر اگر یک بار نه یک لحظه حتی
با یار باشد، کربلایش فرق دارد
صنف لباس فروش ها -1394/12/3- زیارت عاشورا - فاطمیه - حاج منصور ارضی
عاقبت دردم دوا خواهد گرفت
دست تو دست مرا خواهد گرفت
هر شب “اللّهم عجّل” خواندهام
روزی آخر این دعا خواهد گرفت
من اگر مُردم غبارم عاقبت
روی دامان تو جا خواهد گرفت
ای ز مادر مهربانتر خوبتر
کِی دلت از دست ما خواهد گرفت
چشمت این ایام خون خواهد شد و
قلبت از این روضهها خواهد گرفت
تو اگر یک بار روضهخوان شوی
روضهی ما تازه پا خواهد گرفت
روشن است از حال و روز مادرت
زود بیمارت شفا خواهد گرفت
بعد از این همسایه راحت میشود
حیدر از فردا عزا خواهد گرفت
فاطمیه عاقبت از دست تو
دست من یک کربلا خواهد گرفت
صنف لباس فروش ها -1394/12/2- زیارت عاشورا - فاطمیه - حاج منصور ارضی
روزیام را، روزگارم تا که آجر میکند
ظرف خالی مرا صاحب زمان پُر میکند
من کمی سختی که میبینم شکایت میکنم
آدم عاقل ولی اول تفکر میکند
مدعی عاشقی هستم ولی تنها دلم
روز و شب بر عاشقی کردن تظاهر میکند
آبرو بردم ولی آقا مرا بیرون نکرد
آدم از این نوع برخوردش تحیر میکند
سنگدل هستم، ولی دارد نگاه رحمتش
سنگ این قلب مرا با گریهها دُر میکند
یک زمانی هم بنا باشد که تغییرم دهد
در میان روضهی مادر مرا حُر میکند
نوکری فاطمه محشر به دادم میرسد
از غلامِ مادرش آقا تشکر میکند
سینهام میسوزد این ایام تا ذهنم کمی
چادری را زیر دست و پا تصور میکند
مطمئنم زیر دست پا که میافتد زنی
بازویش را ضربهها همرنگ چادر میکند
صنف لباس فروش ها -1394/12/1- زیارت عاشورا - فاطمیه - حاج منصور ارضی
حرف کافی نیست مرد کار بودن واجب است
روز و شب دلواپس دلدار بودن واجب است
خواب غفلت برده را سهمیهای از قرب نیست
تا تقرّب هرسحر بیدار بودن واجب است
دیدن آقا به آسانی نمیآید به دست
تا وصالش تشنهی دیدار بودن واجب است
با تکبر گر بیایی دستبوسی، باختی
در حریم قدس حضرت خوار بودن لازم است
بیبصیرت نوکری کردن ندارد فایده
پای فرمان ولی، عمّار بودن واجب است
منتظر گوشش بدهکار کسی جز یار نیست
بیخیال طعنه اغیار بودن واجب است
روضه زهراست مَحرمها به هیئت آمدند
فاطمیه محرم اسرار بودن واجب است
علت خلقت میان شعلهها افتاده است
کشته از داغ در و دیوار بودن واجب است
صنف لباس فروش ها -1394/11/30- زیارت عاشورا - فاطمیه - حاج منصور ارضی
غم فراق تو اصلاً برام كم نگذاشت
لبم كه خواست شكايت كند دلم نگذاشت
هميشه درد دلم با تو نيمهكاره گذشت
لبم كه باز شد هر دفعه گريهام نگذاشت
زمانه باعث هجران نشد، خودم شدهام
گناه كارىِ هر روزهى خودم نگذاشت
مرا ببخش كه از دورىات نمىميرم
سرم دويد به سويت ولى پرم نگذاشت
اگر كه دير رسيدم پرم وَبالم شد
كمىِ فرصت و دورى راهم نگذاشت
به هركسى كه به فكرم رسيد رو زدهام
ولى براى واسطهات كسى قدم نگذاشت
به من نخواسته دادى، نگفته بخشيدى
بزرگوارى تو فرصت قسم نگذاشت
هميشه زودتر از در زدن درى وا شد
مرا نگاه كريمت معطّلم نگذاشت
قرار بود كه قهرت مرا بسوزاند
دوباره سايهى گلدستهى حرم نگذاشت
صنف لباس فروش ها -1394/11/29- زیارت عاشورا - فاطمیه - حاج منصور ارضی
تا در مسیرِ توست، عیان و نهان ما
باشد به لطفِ تو همه جا جمکران ما
یادش کنی، هر آنکه کند یاد حضرتت
بهتر که هست، نام تو وِرد زبان ما
یک اِلتفات از تو برای همه بس است
یک گوشه چشمِ توست، اِماما، اَمان ما
اطراف ما پُر است از این ذرّه پَروری
چشم بصیرت است و هزاران نشان ما
کِی از دعای خویش، فراموشِمان کنی
ای دادرسترین، به دلِ پُر فغان ما
در وادیِ محبت تو عبدِ دَرگَهایم
ای سایهی ولای تو اَمن و امان ما
از هر طرف، اگر چه گرفتار فتنهایم
بابِ نجاتِ ما تویی ای مُستعان ما
با دستهای مادرِ خود دستِ ما بگیر
ما را رها مکن، وسط دشمنان ما
از ما مگیر هیئتِ زهرا و روضهاش
بیفاطمیه روح ندارد جهان ما
تا تحت ظِلِّ پرچم زهرای اَطهریم
هر جا رَویم میشود آنجا جنان ما
با جان، مدافعِ حرمِ زینبیهایم
ای نذرِ عمه جانِ تو پیر و جوان ما
جانا بدونِ لشگرِ خود کربلا مرو
ناقابل است در ره جدِّ تو جان ما
روزی که با ندای «لثارات» میرسی
هر هیئت است، لشگرِ صاحب زمان ما