غم فراق تو اصلاً برام كم نگذاشت
لبم كه خواست شكايت كند دلم نگذاشت
هميشه درد دلم با تو نيمهكاره گذشت
لبم كه باز شد هر دفعه گريهام نگذاشت
زمانه باعث هجران نشد، خودم شدهام
گناه كارىِ هر روزهى خودم نگذاشت
مرا ببخش كه از دورىات نمىميرم
سرم دويد به سويت ولى پرم نگذاشت
اگر كه دير رسيدم پرم وَبالم شد
كمىِ فرصت و دورى راهم نگذاشت
به هركسى كه به فكرم رسيد رو زدهام
ولى براى واسطهات كسى قدم نگذاشت
به من نخواسته دادى، نگفته بخشيدى
بزرگوارى تو فرصت قسم نگذاشت
هميشه زودتر از در زدن درى وا شد
مرا نگاه كريمت معطّلم نگذاشت
قرار بود كه قهرت مرا بسوزاند
دوباره سايهى گلدستهى حرم نگذاشت
[جمعه 1394-11-30] [ 08:43:00 ق.ظ ]