مسجد ارک - 1395/3/23 - ماه مبارک رمضان (شب ششم) - حاج منصور ارضی
قبل رفتن سمت معصیت توانم را بگیر
هر کجا که سرکشی کردم عنانم را بگیر
ناتوانم تا نگه دارم زبانم را ولی
تو توانایی بیا پس این زبانم را بگیر
امتحانم سخت باشد شک نکن رد میشوم
پس مراقب باش و راحت امتحانم را بگیر
رحمة للعالمین با رحمتِ رحمانیت
دستِ خالیِ تمام دوستانم را بگیر
دوست دارم هیچکس غیر از تو نشناسد مرا
پس به من غربت بده نام و نشانم را بگیر
رزق من اشک است پس با گریه کردن زندهام
اشکهایم را نگیر و آب و نانم را بگیر
روز محشر که مرا سمت جهنم میکشی
دور از چشمان زهرا ریسمانم را بگیر
آه، میترسم نبینم کربلا را جان دهم
کربلایی کن مرا و بعد جانم را بگیر
مسجد ارک - 1395/3/22 - ماه مبارک رمضان (شب پنجم) - حاج منصور ارضی
دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم
نمانده باطنی اصلا به ظاهر دینم
نگاه کردم و دیدم تمام شد عمرم
هنوز جاهلم و بندهی شیاطینم
گناه کردم و از رو نرفتم و حالا
مرا زمین زده این کوله بار سنگینم
قساوت دل آلودهام سبب شده است
امام عصر خودم را اگر نمیبینم
همیشه بر در این خانه محترم بودم
منی که مستحق ناسزا و نفرینم
خودم اگرچه خودم را دگر نمیبخشم
ولی به رحمت پروردگار خوشبینم
درست نیست بیایم به خانه، میدانم
اجازه هست کمی پشت خانه بنشینم
اگر چه شیعه نبودم تمام عمرم را
خوشم به لطف علی در صف محبینم
شنیدهام که علی همدم فقیران بود
در آرزوی علی سالهاست مسکینم
خدا کند که بیاید کنار من باشد
خدا کند که بیاید زمان تلقینم
مرا به مرهم و طب و طبیب حاجت نیست
که اشک روضهی عباس هست تسکینم
شکستهای کمرم را بلند شو برویم
سکینه را چه کنم من؟ شهید خونینم
هزار شکر که امّ البنین نمیبیند
چقدر غنچهی تیر از تن تو میچینم
مسجد ارک - 1395/3/21 - ماه مبارک رمضان (شب چهارم) - حاج منصور ارضی
«یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو»
آلوده دامن، خود را رساندم، بر روی شانه بارم کشاندم
امّا همیشه رَدّم نکردی، من نامهی خود با گریه خواندم
«یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو»
اصلا ندارم دیگر تواضع، کو بندگی و حال تضرع؟
در طول عمرم کاری نکردم دارم ولی من از تو توقع
«یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو»
سرخورده برگشت عبد فراری آوردهام بی تو بدبیاری
در خانه بگذار من هم بمانم این بنده شاید، آمد به کاری
دستِ گناهم بالم گرفته است اشکی ندارم حالم گرفته است
مهدی که از من دارد گلایه انگار قلب عالم گرفته است
«یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو»
کارِ خرابم، بسته به موئی باید چه کرد از بیآبرویی
با روی بازت گفتی بیایم، گفتم بيايم؟ من با چه رویی؟
کو سر به زیری؟ کو سر به راهی؟ افتاده ام از چاله به چاهی
حالا رسیدم در محضرت با موی سفید و روی سیاهی
«یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو»
ناز علی را نوکر خریده بار گدا را حیدر خریده
با گریه عمری شبهای جمعه گفتم حسین و مادر خریده
از خیمه میکرد زینب نظاره بر مادر خود میکرد اشاره
میگفت مادر گرچه میآمد شمشیر و نیزه بر جسم پاره
«مظلوم حسينم، مظلوم حسينم، مظلوم حسينم»
حالا بریدم من از حسین دل، آمد به مقتل شمر سیه دل
او میدوید و من میدویدم او سوی مقتل من سوی قاتل
او مینشست و من مینشستم او روی سینه من در مقابل
او میبرید و من میبریدم او ار حسین سر من از حسین دل
مسجد ارک - 1395/3/20 - ماه مبارک رمضان (شب سوم) - حاج منصور ارضی
در سینه مانده آهم خیلی دلم گرفته
خسته از اشتباهم خیلی دلم گرفته
بر نفس خود، اسیرم از شرم، سر به زیرم
از بس که روسیاهم خیلی دلم گرفته
خیلی مرا صدا کرد آخر خودش حیا کرد
شرمنده از اِلهم خیلی دلم گرفته
در بندگی ضعیفم شیطان شده حریفم
گمراه بین راهم خیلی دلم گرفته
نامحرمان به لبخند، اشک مرا گرفتند
خشکیده شد نگاهم خیلی دلم گرفته
وقتی اطاعتم رفت دوران عزتم رفت
درمانده قعر چاهم خیلی دلم گرفته
شاه نجف امیدم دیشب به خواب دیدم
ایوان طلای شاهم خیلی دلم گرفته
تشنه شدم دوباره دلتنگ و بیقرارِ
ارباب و قتلگاهم خیلی دلم گرفته
یک سو سه ساله افتاد خواهر به ناله افتاد
برخیز ای پناهم خیلی دلم گرفته
بعد از علی اکبر بعد از تو ای برادر
در بند یک سپاهم خیلی دلم گرفته
من میروم اسیری جای کفن حصیری
شاید شود فراهم خیلی دلم گرفته
مسجد ارک - 1395/3/19 - ماه مبارک رمضان (شب دوم) - حاج منصور ارضی
عمر با غفلت گذشت و صرف قیل و قال شد
روسیاهی قسمت این عبد بد اقبال شد
اعتقادم پیش رنگ دار دنیا رنگ باخت
بندهات تطمیع شد، غافل شد و اغفال شد
در صدایم جوهره باقی نمانده، ای خدا
بد زبانیام سبب شد که زبانم لال شد
قلب من گر چه به دست اشکهایم فتح شد
با نگاه سوی نامحرم ز نو اشغال شد
ماه شعبان دست من کوتاه ماند از دامنت
ماه شعبان قسمتم یک مشت سیب کال شد
کاش میگفتند روز اول ماه خدا
روی ماه یوسف زهرا هم استهلال شد
با لب خشکیدهام دادم سلامی بر حسین
باز هم با روضهاش از روزه استقبال شد
مادری قامت خمیده اشکهایم را خرید
دستگیرم روضهخوان روضهی گودال شد
مسجد ارک - 1395/3/18 - ماه مبارک رمضان (شب اول) - حاج منصور ارضی
گر چه من را میتوانی زود از سر وا کنی
تا سحر این پا وُ آن پا میکنم، در وا کنی
آمدم دیگر بمانم پس مرا بیرون نکن
مشت خاک آوردهام که کیسهی زر وا کنی
اول مهمانی از تو خواهشی دارم فقط
میشود زنجیر را از پای نوکر وا کنی
من خودم رسوای این و آن شدم با معصیت
پیش این و آن لازم نیست دفتر وا کنی
افتضاحی که به بار آوردهام شد دردسر
اصلا اینجا آمدم که از سَرم شر وا کنی
واسطه چه بهتر از این نام زهرا هست که
آنقدر میکوبم این در را که آخر وا کنی
گریه از نان شبی که میخورم واجبتر است
کاشکی بر چشم خشکم نهر کوثر وا کنی
من گرفتاری خود را میبرم امشب نجف
تا گرههای مرا با دست حیدر وا کنی
هر شبی که روزهام وا میشود با یا حسین
میشود رویم حسابی صد برابر وا کنی
دست و پا کمتر بزن خیلی اذیت میشوم
میشود زیر لگد چشمی به خواهر وا کنی
بیحیا آهستهتر آهستهتر خنجر بزن
کاشکی از گریههای مادرش پروا کنی
صنف لباس فروش ها -۱۳۹۵/۳/۱۱- زیارت عاشورا - حاج منصور ارضی
فکری برای وضع بد این گدا کنید
باشد قبول من بدم اما دعا کنید
هر کار میکنم دلم احیا نمیشود
قرآن به نیّت من بیچاره وا کنید
بیدردی است درد من در به در شده
بر درد عشق جان مرا مبتلا کنید
برگشتهام به سوی شما «ایّها العزیز»
در خیمهگاه خویش مرا نیز جا کنید
بیالتفات دوست تقلا چه فایده؟
قدری به دست و پا زدنم اعتنا کنید
در پشت خانهی تو نشستن، مرا بس است
اصلا که گفته حاجت من را روا کنید؟
یابن الحسن به حرمت شاه نجف، مرا
آمادهی ورود به ماه خدا کنید
لطفی کنید با همهی رو سیاهیام
در راه زینبیه سرم را جدا کنید
عمریست بندهی سر کوی رقیهام
اهل زمان کفر مرا برملا کنید
بابایم آمده از سفر یاریام کنید
اهل خرابه نافلهها را رها کنید
تا که نبیند او سر گیسوی من چه شد
یک مقنعه برای سرم دست و پا کنید
این پهلوی شکسته مرا زجر میدهد
قدری کمک کنید مرا جا به جا کنید