«یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو»
آلوده دامن، خود را رساندم، بر روی شانه بارم کشاندم
امّا همیشه رَدّم نکردی، من نامهی خود با گریه خواندم
«یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو»
اصلا ندارم دیگر تواضع، کو بندگی و حال تضرع؟
در طول عمرم کاری نکردم دارم ولی من از تو توقع
«یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو»
سرخورده برگشت عبد فراری آوردهام بی تو بدبیاری
در خانه بگذار من هم بمانم این بنده شاید، آمد به کاری
دستِ گناهم بالم گرفته است اشکی ندارم حالم گرفته است
مهدی که از من دارد گلایه انگار قلب عالم گرفته است
«یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو»
کارِ خرابم، بسته به موئی باید چه کرد از بیآبرویی
با روی بازت گفتی بیایم، گفتم بيايم؟ من با چه رویی؟
کو سر به زیری؟ کو سر به راهی؟ افتاده ام از چاله به چاهی
حالا رسیدم در محضرت با موی سفید و روی سیاهی
«یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو، یا ربّی العفو»
ناز علی را نوکر خریده بار گدا را حیدر خریده
با گریه عمری شبهای جمعه گفتم حسین و مادر خریده
از خیمه میکرد زینب نظاره بر مادر خود میکرد اشاره
میگفت مادر گرچه میآمد شمشیر و نیزه بر جسم پاره
«مظلوم حسينم، مظلوم حسينم، مظلوم حسينم»
حالا بریدم من از حسین دل، آمد به مقتل شمر سیه دل
او میدوید و من میدویدم او سوی مقتل من سوی قاتل
او مینشست و من مینشستم او روی سینه من در مقابل
او میبرید و من میبریدم او ار حسین سر من از حسین دل
[جمعه 1395-03-21] [ 10:11:00 ب.ظ ]