طلعت ممتحن، فقط زهراست
سایه‌‎ی مؤتمن فقط زهراست

محور پنج تن فقط زهرا
همه‎ی حرف من فقط زهراست

ما ز نخل علی رطب داریم
همه یا فاطمه به لب داریم

ما که بودیم؟ جز گدای درش
منتظرهای گوشه‎ی نظرش

او که بود؟ اشک سائل سحرش
ربناهای چلّه‎ی پدرش

باید از او پس از وضوها گفت
بعد او «بَعلِها بَنُوها» گفت

این عشیره که دُرّ یک صدف‎اند
همه هم مبدأند و هم هدف‎اند

گاه کرب و بلا، گهی نجف‎اند
قبله‎گاه من‎اند و هر طرف‎اند

سایه‎ی فاطمه است بر سر من
پسر فاطمه است رهبر من

ماه وقت طلوع او گم بود
صاحب آب و خاک و گندم بود

نان که می‎پخت فکر مردم بود
واقعا اسوه بود، خانم بود

هر شب از سهم خویش با مولا
به فقیران شهر نان می‎داد

ادامه »

موضوعات: فاطمیه  لینک ثابت



[شنبه 1396-11-28] [ 10:29:00 ب.ظ ]