اگر وا می کنی امشب پَرم را
اگر پُر می کنی این ساغرم را
اگر دیدی تو چشمان ترم را
اگر داری نشان دلبرم را
بگو امشب بیاید بیقرارم
شب قدر است خیلی حرف دارم
گدا گرچه گدای بی سر و پاست
خودت گفتی بیا عفو تو با ماست
مگر که تو دلت عاصی نمیخواست
مگر آلوده تر از من هم اینجاست؟
تو هم خوبست قدرم را بدانی
من آلوده را از خود نرانی
شده از دامنت کوتاه دستم
کنار هر کس و ناکس نشستم
نگاهم را به چشم خلق بستم
دلت را هی شکستم هی شکستم
نگو که از منِ عاصی بریدی
ز من بگذر شتر دیدی ندیدی
مدارا کن دل یک دندهام را
بده بالا سر شرمنده ام را
نده دست چپم پروندهام را
بنازم دلبر بخشنده ام را
بنازم رافتی که داشتی را
خودت وا کن مسیر آشتی را
توانمندی تو و من ناتوانم
درآمد گریهی صاحب زمانم
گنه چاقو زده بر استخوانم
مرا بیچاره کرده این زبانم
درونم دشمنی خناس دارم
به گردن کوه حق الناس دارم
بدم، باشم! ولی صاحب که دارم!
ثوابی بر گنه، غالب که دارم
دلی بر دلبر راغب که دارم
علی بن ابیطالب که دارم
کسی که در دل من منجلی بود
علی بود و علی بود و علی بود
علی شد باده، پیمانه نجف شد
کرم کرد و کرمخانه نجف شد
دلم هر بار مهمان نجف شد
خراب و مست ایوان نجف شد
علی گفتم شراب طور خوردم
نشستم از ضریح انگور خوردم
علی گفتم نگاهم کرد زهرا
گدای دلبخواهم کرد زهرا
نظر بر سوز و آهم کرد زهرا
دوباره سر به راهم کرد زهرا
و ماندم تا ابد در زیر دِینش
گرفتارم گرفتار حسینش
به شام تار من مهتاب ارباب
شب قدری مرا دریاب ارباب
دلیل عفو من ارباب ارباب
شدم از داغ تو بیتاب ارباب
سرت را پیش زینب میبریدند
بمیرم نامرتب می بریدند
[چهارشنبه 1398-03-08] [ 06:31:00 ب.ظ ]