هر دلی خرج مسیحای محرم بشود
مرده هم باشد اگر، زنده از این غم بشود
چند وقتی ست برای تو پریشان نشدم
منتظر بود دلم تا که محرم بشود
وای اگر تشنهی دنیا شوم و در اثرش
عطش روضهی تو در دل من کم بشود
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا که اسباب عزای تو فراهم بشود
عرش جارو به روی فرش حسینیه زند
یا باد مشغول تکان دادن پرچم بشود
ماه در روضهی خورشید بسوزد چون شمع
ابر از هُرم لبت بارش نم نم بشود
همه هیچند در این جا همه کاره زهراست
چای حتی اگر او دم بزند، دم بشود
در قیامت به ستونهای جنان تکیه زند
هر که در سینه زنی قامت او خم بشود
سائل غیرت یاران شهیدم هستم
تا نصیبم سفر خط مقدم بشود
گفت چشمم ز غم جدّ غریبم خون شد
کاش اشک رضوی قسمت من هم بشود
زرهش رفت، عبا رفت، لباسش هم رفت
شب که شد نوبت انگشتر خاتم بشود
خواهرش رفت مرتب بکند او را، اما
این تن پاره محال است منظم بشود
[دوشنبه 1396-07-03] [ 10:38:00 ب.ظ ]