شرم دارم که بگویم سخن از تشنه لبی
تشنه آن بود که میگفت به لشگر، جگرم
پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند
پیش دشمن مپسند این همه من گریه کنم
____________________________________
توبه کردم از خطا توهین به استغفار شد
بارها گفتم غلط کردم ولی تکرار شد
بار اول میزدی شاید به خود میآمدم
چشمپوشی کردی و وضعم خجالتبار شد
هر بلایی میکشم از دست نفسم میکشم
این ذلیل نفس بودن باعث آزار شد
فکر دنیا بودم و از فکر تو غافل شدم
هر چه بی تو ساختم روی سرم آوار شد
بارها گفتم که آدم میشوم اما نشد
بارها گفتم نشد شاید که در این بار شد
من که روی آمدن اینجا ندارم هیچ وقت
واسطه بین من و تو نور هشت و چار شد
یا حسینی گفتم و زهرا شنید و گفت جان
خوش به حال هر که از این فیض برخوردار شد
در شفاعت هم به من پیوسته رحمت می کند
کار ما با مادر و فرزندها هموار شد
فاطمه بخشید از یک سو، لیلا از یک طرف
با حسین و با علی اکبر قسم پربار شد
[چهارشنبه 1396-03-17] [ 05:07:00 ق.ظ ]