حسرت دیدن تو حسرت ساعات من است
سوختن پای غمت روح عبادات من است
با دعای فرجت، حاجت دنیا دارم
شرمساریِ من از زشتی نیات من است
دلخوشم من به کریمی که به او بد کردم
او ولی جای غضب، فکر مراعات من است
تو دعا میکنی و سر به سلامت دارم
نافله خواندن تو حرز بلیات من است
گریههای سحرم وقف غریبی تو بود
گریههای سحرم خیر و مبرات من است
تا نیایی گره از کار دلم وا نشود
بی تو هر روز، خودش روز مکافات من است
چه کسی گفته اگر بروم کرب و بلا
پیرهن یا کفنی هدیه و سوغات من است؟
داغدار نفس سوختهی سلطانم
همهی عزت من اوج مصیبات من است
ادامه مطلب :
آمدم با حال زارم یا علی موسی الرضا
درد دلها با تو دارم یا علی موسی الرضا
من فقط با تو ندارم، یا علی موسی الرضا
پس گره وا کن ز کارم یا علی موسی الرضا
خسته از این شهرم و دارم هوای کوی تو
چشم بستم بر همه تا رو نمایم سوی تو
باز بغضم یاد کرده شیونم آید به کار
با دل تاریک اشک روشنم آید به کار
وقت سختیها رضاجان گفتنم آید به کار
هر زیارت لحظهی جان دادنم آید به کار
غم ندارم نه درون قبر، نه در محشرم
قول داده میرسد بالا سرم
خون دل میریزد از چشم من این یاقوت نیست
رازهای عاشقان پیش رضا مسکوت نیست
نیست در ایران کسی کز عشق او مبهوت نیست
هر چه هستم هر که بودم بر کسی مربوط نیست
بر امام مهربان خود پناه آوردهام
گرچه بر دوشم فقط بار گناه آوردهام
درد دارم درد دارم الشفاء عند الرضا
بیقرارم بیقرام الدواء عند الرضا
زود از ما می شود راضی رضا عند الرضا
اربعین اثبات کرده کربلا عند الرضا
آهویی هستم اسیر چشم چون صیاد تو
میروم کرب و بلا از پنجره فولاد تو
شصت روزی هست گریانم از داغ حسین
لحظه لحظه روضه میخوانم از داغ حسین
گاه مثل شمع سوزانم از داغ حسین
گاه مثل ابر گریانم از داغ حسین
آتش و اشکی که داری از غم شاه غریب
هست مدیون سفارشهات بر ابن الشبیب
داغ بر قلبم نشست و خورد بر جانت شرر
زهر کل پیکرت را سوخت از پا تا به سر
بارها خوردی زمین و یادت آمد پشت در
مادری فریاد میزد حیدر من را نبر
ناگهان با ضربهای بال و پر مادر شکست
شیشه ی عمر علی و قلب پیغمبر شکست
مثل امروزی چهل تن پشت یک در آمدند
بهر تسلیت به زهرای مطهر آمدند
با کمی هیزم و شلاق و لشگر آمدند
از پس شیر ابی طالب دگر برآمدند
ثلث سادات جهان را کشت ثانی پشت در
فاطمه شد قد خمیده در جوانی پشت در
این زهر کاری کرد من از نا فتادم
در کوچه مثل مادرم از پا فتادم
با احتیاط از درب خود را می کشیدم
تا خانه چندین بار چون زهرا فتادم
در خانه گفتم زود درها را ببندید
تا داخل حجره شدم در جا فتادم
پیراهنم را از عطش بالا گرفتم
یاد آمدم از جد غریبم تا فتادم
نیزه نخوردم پیکرم میسوخت از درد
یاد تن صد چاک عاشورا فتادم
یاد هزار و نهصد و پنجاه زخمش
بی خود ز خود گشتم ز پا آنجا فتادم
گرچه سر من را جدا از تن نکردند
یاد سر بر نیزه در نجوا فتادم
تا که جواد من سرم ازخاک برداشت
یاد علی اکبر لیلا فتادم
[یکشنبه 1396-08-28] [ 07:55:00 ق.ظ ]