هر چند به جز حال گرفتار ندارم
تا پیش تو هستم گره کار ندارم
خالی ست دو دستم سر پیری، چه کنم من؟
من کهنه درختی شده ام، بار ندارم
افتاده ام از چشم همه روی مگردان
تو باش خریدار، خریدار ندارم
دلخوش به عبادت شده بودم، که ریا برد
جنسی که بیارزد ته انبار ندارم
ناگفته زیاد است در این قلب پرآشوب
غیر از تو که من محرم اسرار ندارم
دیگر خبری نیست از آن اشک و مناجات
وقتی که سحر دیده ی بیدار ندارم
فورا برسانید مرا مرقد شش گوشه
چون با احدی غیر حسین، کار ندارم
یا فاطمه، بی بی تو بزن مُهر قبولی
ویزای سفر تا حرم یار ندارم
[سه شنبه 1395-11-12] [ 06:48:00 ق.ظ ]