به گریههای یتیمانهی گدایانت / اراده کن برسد، دست ما به دامانت
بریدهایم ز شهر و به خاکراه زدهایم / به این امید که باشیم در بیابانت
گناهکاری ما خشکسالی آورده / نمیرسد به نفسهای شهر بارانت
«بُطونُهم مُلِئت بِالحَرام» هم شدهایم / که نیستیم زمان عمل مسلمانت
چقدر گریهی یعقوب شب به شب برسد / ولی تو راه نیفتی به سوی کنعانت
ز ره نیامدی و جمعه جمعه پیر شدند / تمام پیر غلامان ز داغ هجرانت
بیا بهار به پا کن بهار یعنی تو / بیا که گل بدهد دانه دانه گلدانت
عزای حضرت صادق رسیده آقاجان / فدای شال عزا و دو چشم گریانت
برات کرب و بلا را بیا محبّت کن / به حقّ خشکی لبهای جدّ عطشانت
جهت سلامتی امام زمان و مقام معظم رهبری و تعجیل در فرج امام زمان صلوات
از حدیث «لا» میآید مقامات اینچنین / که ندارد هیچکس جز تو مقامات اینچنین
ادامه مطلب :
مانده در توصیف یک شأن تو ابیات اینچنین / سالها محکوم عشق توست نیّات اینچنین
تا ابد بر اوست ماییم و ریاست با شماست / ناز شَست هر کسی ما را رسانده با شما
انقلاب علم با کرسی دَرسَت پا گرفت / بحث و استدلال از عصر شما بالا گرفت
فقه ما از نور فقه جعفری معنا گرفت / میشود جزء مفاخر هر کس اینجا جا گرفت
راه، گم کرده کنارت، راه پیدا میکند / از دَمَت پیرزنی کار مسیحا میکند
آبروی پرچم در اهتزاز ما تویی / از بقیه بینیازیم و نیاز ما تویی
ما همه اهل نمازیم و نماز ما تویی / پس شفاعت کن که تنها چارهساز ما تویی
بانی ترویج عاشورا تویی، پس بیگمان / خانهات یعنی حسینیه شما هم روضهخوان
مجلس دَرسَت شلوغ و خانهات خلوت شده / سهم تو در این دیار آشنا غربت شده
باز هم پشت دری لبریز جمعیّت شده / خانهی امن الهی سلب امنیّت شده
آتشی از خانهی زهرا به این در هم رسید / ارث دست بستهی حیدر به جعفر هم رسید
پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنیست / نور حقّ با عده ای ابلیس زاده، رفتنیست
دستهایش بسته شد پس بیاراده رفتنیست / بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنی ست
کوچه در کوچه به پشت اسب حالا می دَوی / پیش چشم مردم بی عار تنها می دَوی
کوچه کوچه گردی و دست تو بند سلسله است / راستی آقا بگو دور شما هم هلهله است؟
راستی بر پای تو از خار صحرا آبله است؟ / راستی آقا دلت دلواپس یک قافله است؟
راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند؟ / چادر و روبنده از آنها به غارت میبرند؟
نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکشد / نه کسی با تازیانه خواهری رامیکشد
نه کسی از پشت موی دختری را میکشد / نه کسی بر گردن تو خنجری را میکشد
نیزهداری هم اگر باشد سری بر نیزه نیست / قلب هجده پارهی پیغمبری بر نیزه نیست
___________________________________________________
شیخ الائمه صاحب مکتب است / بنیانگذار و بانی مذهب است
کوثر بقایم نور هل اتیام / من ناشر دین مبینم جان امیرالمؤمنینم
در کوچهها با دست بسته رفتم / دنبال مرکب دلشکسته رفتم
نفس بیاثر شد / دلم شعله ور شد
با یاد مادر شهیده / جان میدهم قامت خمیده
من راوی غمهای کربلایم / گریهکن مظلوم سر جدایم
دلم در خیمههاست / کنار قتلهگاهست
آنجا که حنجر میبریدند / معجر ز سرها میکشیدند
[سه شنبه 1394-05-20] [ 08:47:00 ق.ظ ]