شبی که ختم خواهد شد دم صبحش به دیداری
هزاران ساعتش والله می ارزد به بیداری

سحر از تاب گیسویت به گوش باد گفتم، گفت
عجب یاری، عجب یاری، عجب یاری، عجب یاری

من بی عرضه حتی عرض حاجتهام میلنگد
گره در کار خود انداختم وقت گرفتاری

چه بر می آید از دست من درمانده جز گریه
اقلا دلخوش با چشمهایم کرده ام کاری

برای سنگ طفلان سر کویت سر آوردم
بیا دیوانه ات را مفتخر گردان به آزاری

وبال معصیت بال عروجم را ربود از من
کبوتر را قفس ول میکند اما به دشواری

قرار از ابتدا این بود بار هجر بردارم
ببین حالا چگونه شهره شهرم به سرباری

گریز از ناگریزی فراقت کاش ممکن بود
چه چاره دارد این بیچاره ی تو غیر ناچاری

شهیدان تکلم کشتگان نطق معشوقند
بیا تکیه بزن بر کعبه، ذبحم کن به گفتاری

خودم خاک کف پای تو هستم حضرت عباسی
به قول لات های بامرام کوچه بازاری

به جز تو رو به هر کس میزدم رو می گرفت از من
هوای این گدای رانده از هر خانه را داری

به حق خانم پهلو شکسته خواهشا برگرد
به حق رد خون مانده بر تیزی مسماری

نه تنها مادر ما سوخت بلکه گیر هم افتاد
نه ول کن بود میخ در، نه مهلت داد دیواری

جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان، شادی روح امام و شهدا و سلامتی رهبر عزیز صلوات

موضوعات: مناجات با امام زمان, فاطمیه, حسینیه صنف لباس فروش ها  لینک ثابت



[پنجشنبه 1400-09-25] [ 08:07:00 ق.ظ ]