چقدر دغدغه داری وصال سر برسد؟
دوباره یار سفر کرده از سفر برسد
چقدر دغدغه داری که روسفید شوی؟
به حد وسع برای فرج مفید شوی
چقدر بهر دفاعش قلم به دست شدی؟
چه روزها که فقط منفعت پرست شدی
چقدر از غمش افتادی به کم خوابی
زمان پیریات آمد هنوز هم خوابی
به محضر او دیدهی تر آوردی؟
ادای منتظران را فقط درآوردی
بیا به کار بیائیم انحطاط بس است
عمل کنیم که بازی با لغات بس است
بیا که مونس شبهای خلوتش باشیم
به جای ننگ شدن، باز زینتش باشیم
بیا که تا نفسی هست دم ز او بزنیم
به جای مردم دنیا به یار رو بزنیم
بیا که جز درش از هر دری جدا باشیم
کنار او همه راهی کربلا باشیم
خدا کند که بسوزیم و آه گریه کنیم
بخواند او همه تا قتلگاه گریه کنیم
بخواند از بدنی که به بوریا مانده
که داغ او به دل اهل روستا مانده
[سه شنبه 1397-09-20] [ 07:41:00 ق.ظ ]