با آنکه محسوس است آقا که بی یاری
غم روی غم داری ولی دم بر نمیآری
این روزها داغ دلت هم تازهتر گردد
غمهای مادر، غربت مولا، عزاداری
از یک طرف بی مادری از یک طرف غیبت
این است طولانیترین دردی که تو داری
ادامه مطلب :
گاهی به یاد درب و دیوار اشک میریزی
گاهی سحر گریان برای زخم مسماری
اشکی برای مادر و اشکی برای خویش
اشکی برای عمهی مضروبهات جاری
این غصهها بیش از هزار و چهارصد سال است
انبوه شد در سینهات، ای مهد غمخواری
درانتظار یک تشر بر آن دو ملعونیم
تا پاسخ سیلی زهرا را به جا آری
گویند هیزمها هنوز هم نزدتان مخفی ست
بر چادر خاکی و بر معجر کنی زاری
ما بارها حق را به غمهایت قسم دادیم
گاهی قسم دادیم بر زینب کند یاری
دستان بسته منتظر ماندند برگردی
آقا امان از چشمهای هیز بازاری
یا منتقم ذکر «انا الصمصام» را سر ده
با ذوالفقار خود که تو مولای کراری
[یکشنبه 1397-10-30] [ 08:11:00 ق.ظ ]